دسته‌بندی: رمان استاد خلافکار

رمان استاد خلافکار پارت 17

محکم تخت سینه ش کوبیدم و داد زدم _چه شوهری هان؟من ازت متنفرم امیر متنفر… یقه مو توی مشتش گرفت و با عصبانیت هلم داد و محکم کوبوند به دیوار و گرگ درونش بیدار شد. فک محکمش قفل کرد و غرید _داری صبرم و لبریز میکنی لیلی…تو این خونه میمونی…کنار من … با جسارت جلوش قد علم کردم و گفتم

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 16

  مچ دستمو گرفت و خواست دنبال خودش بکشونه که دستشو پیچوندم و خواستم با پا ضربه فنیش کنم که هدفمو فهمید جا خالی داد. زیر بازوم و گرفت و با خشونت دنبال خودش کشوند. با تقلا گفتم _پیدات کردن دیگه…الکی فرار نکن… دستت رو شد امیر خان. سرعت قدماشو بیشتر کرد و گفت _تو هنوز منو نشناختی! صدای شلیک

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 15

  ابرو بالا داد و گفت _فکر میکردم به خاطر لاله هر کاری میکنی. لعنتی خوب بلد بود چه طوری حرف بزنه. با خشم گفتم _من بازیچه ی دست تو نمیشم. خواستم پیاده بشم که مچ دستمو گرفت و گفت _گفتم تا وقتی نخوای کاریت ندارم.فقط میخوام مطمئن بشم مال منی! دستمو از دستش کشیدم و گفتم _من هیچ وقت

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 14

  اشک از هر دو چشمم بارید و گفتم _چرا انقدر بهم بی اعتمادی که با دو تا حرف امیر این کارو باهام میکنی؟ پوزخندی زد و گفت _حرف؟ موهام و با قدرت رها کرد. روی زمین افتادم. به سمت اتاق رفت و به لحظه نکشید با چند تا عکس برگشت و عکس ‌ها رو توی صورتم کوبید. حیرت زده

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 13

  راوی این پارت #لاله بی رمق چشمام و باز کردم و قامت امیر و پشت پنجره در حال سیگار کشیدن دیدم. پلکی زدم و گرفته گفتم _چرا هنوز اینجایی؟ سرش و به سمتم برگردوند و گفت _خواهرت اینجا بود… مثل برق نشستم و گفتم _لیلی؟ عمیق نگاهم کرد و گفت _خواهر دیگه ای جز اون خانوم پلیسه داری مگه؟

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 12

  پشت سرم ایستاد و گفت _نظرت چیه؟ تنم لرزید! اینجا کم از شکنجه گاه نداشت. کل اتاق پر شده بود از انواع قلاده ها، زنجیر ها و شلاق ها…. روی دیوار ها کاغذ دیواری سیاه از یه زنی که دهنش و دستاش بسته ست بود. دیگه نتونستم نگاه کنم، برگشتم که سرم توی سینه ی امیر کیان فرو رفت.

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 11

  چسبیدم به دیوار.اون از اول می‌دونست، از همون اولش همه چیو می‌دونست! سینه به سینه م ایستاد و گفت _خودتو خسته کردی خانوم پلیسه،از اول میومدی از خودم سراغ لاله رو می گرفتی باهم کنار میومدیم. باختم،همه چیو باختم و نالیدم _کجاست لاله؟ ابرو بالا انداخت و گفت _جاش امنه. با نفرت نگاهش کردم و گفتم _بگو عوضی.بگو خدا

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 10

  کیان ابروهاش بالا پرید و گفت _نگاش نکنم؟واسه چی نگاش کنم؟ تند پریدم وسط بحث شون و گفتم _کلاسا داره شروع میشه بهتر نیست که ما…. کیان با شک گفت _بین شما چیزی فراتر از استاد و دانشجو هست؟ باز خودم به جای آرش گفتم _نه بابا من استاد و فقط چند بار سر کلاسا دیدم مگه نه استاد؟

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 9

  چشمام و با درد بستم. دست زنیکه به سمت شلوارم رفت که در باز شد و یکی از نوچه های امیر با وحشت گفت _رئیس محموله لو رفت! امیر مثل برق از جاش پرید و از اتاق بیرون رفت. سریع بلند شدم و بی توجه به صدا زدنای اون زنیکه از اتاق بیرون رفتم. چشمم به آرمین افتاد که

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 8

  ناچارا عقب عقب رفتم و خواستم برگردم که کسی با یه چیز سنگین زد توی سرم و دیگه چیزی نفهمیدم. * * * * * با حس ریخته شدن پارچ آب سردی روی صورتم برق گرفته چشم باز کردم. چند باری پلک زدم تا دیدم واضح شد.خواستم دستام و تکون بدم اما هم دستام هم پاهام بسته شده بود.

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 7

  آرش با همون جذبه و جدیتی که توی کلانتری داشت گفت _انشالا که برمی‌گردن.. تحمل نکردم و از پشت میزم بلند شدم.کوله م و برداشتم و خواستم برم اما پشیمون شدم. نباید آرش و تنها می‌ذاشتم،اون به خاطر من این‌جا بود. خیره به صورت جذابش راه رفته رو برگشتم و پشت میزم نشستم. صدای وز وز دو تا دختر

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 6

  * * * * وارد کلاس که شدم حس کردم اوضاع مثل همیشه نیست. هر چند نفر یه گوشه پچ میزدن. داشتم می رفتم بشینم که اسم استاد تهرانی و بین صحبت های دو تا دختری که داشتن حرف میزدن شنیدم. یک هفته ای بود که آرمین و ندیده بودم اما انقدر سرم گرم بود که وقت نکردم بهش

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 5

  * * * * * پیامک گوشیم رو باز کردم!نوشته بود: _امروز که انقدر خوشگل شدی دور نشستی تا نتونم یه دل سیر نگات کنم؟ سرم و بلند کردم….کی وقت کرد پیام بفرسته؟ نگاه معناداری بهم انداخت و به تدریسش ادامه داد.وقتی لاله رو ببینم می دونم چی کار کنم باهاش… چه قدر احمق بود که خر حرف های

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 4

    با نفس تنگی گفتم _خودم میرم. سری تکون داد و گفت _منم میرم توی باغ یه سیگار بکشم… باشه ای گفتم و از پله ها بالا رفتم… خودم و به دستشویی رسوندم و چند تا نفس عمیق کشیدم… اگه آرش اینجا بود با شنیدن این حرفا روانی میشد. حیف… حیف مجبورم وگرنه چه خوب میشد دست بند زدن

ادامه مطلب ...

رمان استاد خلافکار پارت 3

  با ذوقی ساختگی گفتم _واقعا؟خیلی عالی میشه من عاشق این کارم. لبخند محوی زد و گفت _هر کاری از دستم بر بیاد برات میکنم عزیزم.هیکل محشرت حیفه که استفاده ای ازش نشه. لپم و از داخل گاز گرفتم. خدایا صبر صبر صبر…. ماشین و جلوی شیک ترین رستوران تهران نگه داشت. مردی قوی هیکل با لباس فرم مخصوص تا

ادامه مطلب ...