رمان سکانس عاشقانه پارت 9018 اردیبهشت 140030 دیدگاه غذام رو از سمتی به سمت دیگه ی بشقاب هل میدم و امروز باید برم بیمارستان … مامان میگه : غذاتو بخور … بازی بازی نکن ! سر بلند…
رمان سکانس عاشقانه پارت 8925 اسفند 139922 دیدگاه آریا تند میگه : جاش رو تخم چشامه ! سمتش برمیگردم … اولین باریه این مدلی اونم جلو جمع داره از دوست داشتن حرف میزنه … بابا چوفی میکشه…
رمان سکانس عاشقانه پارت 889 اسفند 13998 دیدگاه _ چند دقیقه اجازه بده رها ! سمت اریا برمی گرده و میگه : واضح تر بگو باباجان … ما شر در نمیاریم … شوخی هم انقد کش دار…
رمان سکانس عاشقانه پارت 8719 بهمن 13997 دیدگاه _ خیر باشه … یه دونه داشتیم اونم بردی … آریا لبخند کجی میزنه و هر دو رو سمت بابا میگیره … قبل از این که آریا چیزی بگه…
رمان سکانس عاشقانه پارت 864 بهمن 139910 دیدگاه از خودم شاکی میشم که اصلت چرا طلاقش دادم !!! کلافه از این کلنجاره بی نتیجه سمت ماشین راه می افتم و دیشب تا صبح شیفت بودم . خسته…
رمان سکانس عاشقانه پارت 8513 دی 139913 دیدگاه _ یه شوهرم بیشتر نداری … هوای بابام رو داشته باش … می فهمه در رابطه با غر زدن های آخیرشه که بهش تدکر میدم … لب میزنه…
رمان سکانس عاشقانه پارت 8424 آذر 139911 دیدگاه آریایی که انگار تو این دنیا نیست و اونقدر به کارش ادامه می ده تا وقتی که لبام به گزگز بیفته … اونقدر که خودش خسته بشه و عقب…
رمان سکانس عاشقانه پارت 8310 آذر 13997 دیدگاه _ کم تو و مامانم خونه منو تو شیشه نکردینا … اصلا عشق و دوست داشتن رو از شما یاد گرفتم ! ابرو بالا می ندازم و به مامان…
رمان سکانس عاشقانه پارت 8229 آبان 13995 دیدگاه پر خنده میگم : _ بیشعور مامانمه ها ! ولی اون نمی خنده … برعکس اخم می کنه و لب میزنه : _ چون مادرته داره حرصت رو می…
رمان سکانس عاشقانه پارت 8112 آبان 13996 دیدگاه زل زده مونده … خیره خیره .… توقعش رو نداره و من فاصله میگیرم از روی صورتش و باز کنار تخت ایستاده می مونم … نمی دونم چی بگم…
رمان سکانس عاشقانه پارت 801 آبان 1399482 دیدگاه برام مهم نیست چی فکر میکنن ؟ بابا حسین گوشیش رو بیرون میاره و شماره میگیره … زمان میبره تا گوشی رو پایین بیاره و میگه : _ برنمیداره…
رمان سکانس عاشقانه پارت 7919 مهر 139914 دیدگاه از خم راهرو میگذرن نگاه میکنیم …. مامان پشت چشمی نازک میکنه و میاد کنارم میشینه … میگه : _ بیچاره امیر علی خان …. بابا نفس عمیقی…
رمان سکانس عاشقانه پارت 785 مهر 13994 دیدگاه نمی تونم به خودم دروغ بگم … من این مردی که کنارم نشسته رو می پرستم … عشق وقتی همه چیز تموم میشه که معشوقه ت هم عشقه…
رمان سکانس عاشقانه پارت 7720 شهریور 13995 دیدگاه من ترسیدنش رو حس میکنم و از خودم بدم میاد که با بی فکریم اونو کشوندم از بیمارستان تا اینجا … تا میدونه مرگی که معلوم نیست توی اون…
رمان سکانس عاشقانه پارت 765 شهریور 139911 دیدگاهتا همون خط سینه ای که داره لمسش میکنه … با چشماش قورت میده منو … اندامم رو … لی میزنه : _ خواستنیه …. جیغ میزم و در نهایت…