رمان گرداب

رمان گرداب پارت 318 4.2 (64)

بدون دیدگاه
    پلک هام روی هم افتاد و دلم هری ریخت..   پس حرف زده بودن..با اینکه تقریبا مطمئن بودم اما باز هم خشکم زد…   دست هام رو زیر میز مشت کردم و با نگاهی که می لرزید نگاهش کردم…   لبخندش پررنگ تر شد و از جاش بلند…
رمان حورا

رمان حورا پارت 279 4.3 (199)

2 دیدگاه
            اهمیتی نداد و با اخم درب کمک راننده را برایش باز گذاشت و سپس خودش هم پشد فرمان نشست، کیمیای دو دل شده، ناچار سوار شد و تشکری کرد.   به راه افتاد و به دستان لرزان کیمیا سعی داشت توجه نکند، مدام موبایلش…
IMG 20240711 235859 936

رمان دلارای پارت 340 4.4 (196)

9 دیدگاه
        دلارای اما طاقت نیاورد   بغض کرده سر تکان داد   _ میایم حاج بابا … ارسلانم نیاد من و هاوژین میایم   ارسلان با خشم غرید   _ زن و بچه‌ی من بدون خودم تا پایین کلابم نمیرن! چه برسه یک کشور دیگه   دلارای…
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 75 4.4 (137)

3 دیدگاه
        باید هم خودش و هم افکارش را جمع و جور می‌کرد و در عین حال هم برای به دست آوردنِ بخشش دنیز تلاش می‌کرد.   اما نباید ضعیف میشد! تا وقتی که قدرت نداشت، نمی‌توانست کوچک ترین فایده‌ای نه برای خودش و نه برای هیچکس دیگر…
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 25 4.4 (164)

3 دیدگاه
        گردن رستا سمت نگاه سایه چرخیده شد و با دیدن امیریل ناخودآگاه دستش سمت شالش رفت و ان را روی سرش انداخت.     اخم های امیر ترسناک درهم بودند و نگاهش به رستا بود.   رستا نیم نگاهی سمت سایه انداخت و بعد با لبخندی…
IMG 20240715 010453 194

رمان غرق جنون پارت 5 4.4 (113)

3 دیدگاه
        آشفتگی اش دردم را به دست فراموشی سپرد. او از خودم مهم تر شده بود و شاید عشق همین بود… به همین سادگی…   دستش را گرفتم و با فشردن آرامَش، سعی کردم اضطرابش را دور کنم.   _ چیزی نیست که دیوونه، مگه بار اوله…
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 178 4.5 (112)

بدون دیدگاه
    چهره ی همه در هم رفته بود. همه مانند سراب بودند، چیزی از ماجرا سر در نمی آورد. همه جز یاشا…   خشکش زده بود و گذشته ی دورشان مانند فیلم جلوی چشمانش پخش میشد.   در جوانی مشابه این ماجرا را شنیده بود و حالا قطعات پازل…
رمان حورا

رمان حورا پارت 278 4.2 (176)

بدون دیدگاه
            صدای کیمیا بود، انگار با تلفن صحبت میکرد.   _ اره، داریا و بردیا رو سپردم به مادرشوهرم…نه جز وحید آدرسو کسی نمیدونه دیگه…نمیگم نترس!   آب دهانش را قورت داد و نزدیک‌تر شد، داشت در اتاق قبلی خود به دنبال چیزی میگشت گویا:…
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 317 4.2 (77)

بدون دیدگاه
    ==============================   کلید انداختم و وارد خونه شدم و در رو پشت سرم بستم…   اروم اروم طول حیاط رو طی کردم و هیچ عجله ای نداشتم…   حتی ارزو می کردم حیاط کوچیکمون انقدر طولانی بود که حالا حالا نمی رسیدم…   پشت در ساختمان ایستادم و…
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 301 4.5 (90)

بدون دیدگاه
          گندم پلک زد و سرش به یک سمت کج شد که موهای رها بر روی شانه اش روی هوا تابی برداشت .       ـ بعد همه این جا به جایی هات ………… موفقیت آمیز بود ؟       یزدان باز هم با…
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 86 4.5 (88)

5 دیدگاه
      دست هایم فرو افتاد کنار تنم … همینطور بی حرکت باقی ماندم ! نمی دانستم باید چکار کنم ! … حس مهره ای وسط صفحه ی شطرنج را داشتم که نمی توانستم تصمیم بگیرم به کدام سو حرکت کنم ! هر حرکت اشتباهی کیش و ماتم می…
رمان حورا

رمان حورا پارت 277 4.1 (165)

بدون دیدگاه
            و همان حرفش تا سه روز من را به فکر واداشت، نگرانی‌هایم را دو چندان کرد، چرا هیچوقت به این فکر نکردم که ممکن است جایم را بیابد و به سراغم بیاید؟     راوی       عصبی ماهیتابه را درون ظرف شویی…
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 74 4.4 (139)

2 دیدگاه
      شهراد:     نیمه شب بود که زنگ خانه‌ی شیلا را زد و لحظه‌ای بعد آریا در را باز کرد.     -شهراد؟ چی شده پسر؟!     سرووضع آشفته، چشمان سرخ و حال خراب چیزی نبود که همیشه از او دیده شود! برای همین حتی با…
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 24 4.4 (164)

1 دیدگاه
        امیریل اخم کرد. -قرار نیست من بهش نظری داشته باشم حاج خانوم… ما مجبور شدیم محرم بشیم…!!!     فرشته خانوم گوشش بدهکار نبود. -من این حرف ها حالیم نیس… از نظر من الان اون زنته… پس هر گلی بزنی به سر خودت زدی…!!!    …
رمان هامین

رمان هامین پارت 162 4.7 (20)

1 دیدگاه
        دستمال کاغذی که سمتم دراز شده بودو گرفتم و تشکر کردم.   صورت خیسمو پاک کردم.   _ چرا معذرت خواهی می‌کنی؟ همه تو زندگیشون لحظه‌های سختی دارن عزیزم.   بهم لبخند زد.   _ خوبه که می‌تونی با گریه کردن خودتو آروم کنی.   چشم‌هاشو…