رمان آس کور پارت 135
بینی اش تیر کشید و کاسه ی چشمانش به آنی پر شد. برای سراب آنقدرها هم ناراحت نبود. چرا که او را نامرد میدانست و به خاطر ضربه ای که به حامی زده بود چشم دیدنش را نداشت. حتی گاهی در خلوت خود آرزوی گم و گور شدنش را هم میکرد. اما بچه… بچه