بازی تاج و تخت پارت 5

1 دیدگاه
پدرش لبخند زد.   «ننه ي پیر باز داشت بهت قصه تعریف میکرد. در واقع، اون مرد سوگند شکن بود، از خدمت نگهبانان شب فرار کرده بود. هیچ کس خطرناك…

بازی تاج و تخت پارت 4

بدون دیدگاه
پوست روشن، موي قرمز مایل به قهوه اي و چشمان آبی تالی هاي ریورران «حداقل تهور داشت.» جان اسنو گفت:   «نه، اون تهور نبود. اون مرد از ترس داشت…

بازی تاج و تخت پارت 3

بدون دیدگاه
“بِرن” صبح با هوایی روشن و سرد شروع شده بود که طراوتش مطرح کننده ي پایان تابستان بود. با آغاز سحر راه افتاده بودند که اعدام شدن یک مرد را…

بازی تاج و تخت پارت 2

بدون دیدگاه
رویس این را موافقت تلقی کرد وبه سمت ویل برگشت: «راه رو نشون بده.» ویل راهشان را از بین درختان پیدا کرد، سپس شروع به بالا رفتن از تپه اي…

بازی تاج و تخت پارت 1

5 دیدگاه
“سر آغاز”   وقتی جنگل در اطرافشان شروع به تاریک شدن کرد، گرد با اصرار گفت: «دیگه باید برگردیم. وحشی ها مرده اند.» سر ویمار رویس با مختصري لبخند پرسید:…