رمان دل دیوانه پسندم پارت 11517 خرداد در 11:08 pm9 دیدگاه خندید و گفت : خیلی هم مطمئن نباش توی محیط کار خیلی چیزا هست که آدم رو عاصی و خسته می کنه. حتی همین همکار ها.…
رمان دل دیوانه پسندم پارت 11418 اسفند در 10:59 pm5 دیدگاه _ نیاز دارم تو خلوت با خودم و زندگیم کنار بیام. برم سر کار. کار رو شروع کنم. وخودمو سرگرم کنم. نمی تونم الان به فرد دیگه…
رمان دل دیوانه پسندم پارت 1138 اسفند در 12:23 pm3 دیدگاه دیگه تصمیم گرفتیم بریم از اتاق بیرون. جلوی در بودیم که گفت : الان چی بهشون بگیم؟ یکم فکر کردم و گفتم : اینکه اینقدر…
رمان دل دیوانه پسندم پارت 11222 بهمن در 11:37 am2 دیدگاه _ خب… بریم داخل؟ نگاهی بهش انداختم و گفتم : بله بفرمایید. _ اول شما بفرمایید. دیگه تعارف تیکه پاره نکردم و من جلوتر رفتم. رفتم…
رمان دل دیوانه پسندم پارت 11112 بهمن در 11:37 am3 دیدگاه یه نگاهی به خودم توی آینه انداختم و رفتم بیرون. مامانم داشت کاراش رو می کرد هنوز خودش آماده نشده بود تا خواست شروع کنه به…
رمان دل دیوانه پسندم پارت 11010 بهمن در 11:37 amبدون دیدگاه سعی کردم اون شب رو به چیزی فکر نکنم. و فقط کنار مامانم باشم. و لذت ببر م. از زندگی. از بودن. از نفس کشیدن …
رمان دل دیوانه پسندم پارت 1095 بهمن در 11:37 am5 دیدگاه سکوت کردم. ادامه داد : الانم قرار نیست کسی بیاد برت داره ببره. فقط اجازه گرفتن بیان خواستگاری. یکم حرف بزنیم. یه آشنایی صورت بگیره. …
رمان دل دیوانه پسندم پارت 1081 بهمن در 11:37 am2 دیدگاه _ الان که دیگه به ثبات رسیدی. تکلیف زندگیت معلوم شده مدرکت رو گرفتی. داری واسه کار اقدام می کنی. دیگه مشکل چیه الحمدلله که با…
رمان دل دیوانه پسندم پارت 10728 دی در 11:37 am3 دیدگاه مازیار قبل رفتنش بهم یه پیام داد. و گفت که دیگه داره می ره. دلم خیلی گرفت. نتونستم مقاومت کنم و چیزی نگم. براش…
رمان دل دیوانه پسندم پارت 10624 دی در 11:37 am3 دیدگاه _ کاش می شد بیشتر پیشم بمونی. _ نمیشه دیگه. باید برم. _ باشه. مراقب خودت باش. خواستم پیاده شم. که یهو سوالی به…
رمان دل دیوانه پسندم پارت 10521 دی در 11:37 am1 دیدگاه _ ولی الان هم نمی تونم با قطعیت جواب بدم که می تونم باهات ادامه بدم یا نه. همین. چیز بیشتر ازم نخواه. یکم خیره…
رمان دل دیوانه پسندم پارت 10419 دی در 11:37 am2 دیدگاه _ ولی خیلی بیشتر از اونی که فکر می کنی باید باهاشون درگیر باشم. و حتی ممکنه دلشون بشکنه. درسته که جرم نمی کنم. حق انتخاب…
رمان دل دیوانه پسندم پارت 10317 دی در 11:36 amبدون دیدگاه _ برام مهمه که زودتر تکلیفم مشخص شه. که توی سفر فکرم مشغول نباشه. چون سفر عشقی نمی رم. ماموریته. باید هم باشم. داریم کارو…
رمان دل دیوانه پسندم پارت 10214 دی در 11:37 am4 دیدگاه تصمیم بر این شد که عمو اینا رو دعوت کنیم. ولی بابام به عمو بگه که مازیار نیاد. می دونستم درست نیست. ولی دیگه خودم رو…
رمان دل دیوانه پسندم پارت 10112 دی در 11:37 am2 دیدگاه خیلی دلم می خواست برم به سروش سر بزنم. نمی دونم چرا. ولی دوست داشتم برم. باورم نمی شد. تمام مدت که حرف نزد بخاطر تعهد…