رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 112

2 دیدگاه
  _ خب… بریم داخل؟ نگاهی بهش انداختم و گفتم :   بله بفرمایید. _ اول شما بفرمایید.   دیگه تعارف تیکه پاره نکردم و من جلوتر رفتم.   رفتم…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 111

3 دیدگاه
    یه نگاهی به خودم توی آینه انداختم و رفتم بیرون.   مامانم داشت کاراش رو می کرد هنوز خودش آماده نشده بود   تا خواست شروع کنه به…
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 109

5 دیدگاه
    سکوت کردم. ادامه داد :   الانم قرار نیست کسی بیاد برت داره ببره.   فقط اجازه گرفتن بیان خواستگاری. یکم حرف بزنیم. یه آشنایی صورت بگیره.  …
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 108

2 دیدگاه
    _ الان که دیگه به ثبات رسیدی. تکلیف زندگیت معلوم شده   مدرکت رو گرفتی. داری واسه کار اقدام می کنی.   دیگه مشکل چیه الحمدلله که با…