دسته‌بندی: رمان گریز از تو

رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 132

      شایان محکم به پیشانی اش کوبید: گروه خونیش o منفیه… هیچکدوم از ما…   یاسمین را برق گرفت: خب منم o منفیم.   چشم های شایان برق زد و دخترک با گریه جلو رفت:   _من میتونم بهش خون بدم؟ میشه؟   شایان دست پشت کمرش گذاشت: با خانم پرستار برو راهنماییت میکنه. فقط سریع کارها و

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 131

      یاسمین نگاهی به ساعت انداخت و استرس مثل خوره به جانش افتاد. روی مبل نشست و نفسش را بیرون فرستاد.   آسو جلو رفت: میخوای من کنارت بمونم یاسی؟   یاسمین لبخند کمرنگی زد: نه تو هم از صبح بیداری خسته شدی.   ماهرخ هم با اضطراب کنارش نشست: راست میگه یاسی. دیروقته آقا هم هنوز نیومده

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 130

      _شیدا چطوره؟   شاهرخ پا روی پا انداخت و فنجان قهوه اش را برداشت: بهتره. فعلا رفته آپارتمان خودش…   _سر زده برگشت وگرنه اجازه نمی دادم غلط اضافه کنه!   شاهرخ پوزخند زد: زنت اون سر دنیا داره میتازونه دخترت هم اومده اینور و آباد کنه.   خشایار زیر لب نامش را غرید که شاهرخ بیخیال

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 129

      _من حق ندارم از زنم بخوام باهام شنا کنه؟   یاسمین باز هم خندید. پشت خنده های عصبی اش درد خوابیده بود…   _از کسی که رو کاغذ زنت شده نه! برو با هرکی دلت میخواد ازدواج کن و باهاش خوش بگذرون.   ارسلان پلک جمع کرد: یعنی با هوو مشکلی نداری؟   انگار توی وجود دخترک

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 128

    با ترس برگشت و وقتی ارسلان از پشت بهش چسبید نفسش بند رفت… اجازه نداد کامل بچرخد! قرص معده ی او را برداشت و جعبه را سر جایش گذاشت‌…   _بفرما.   یاسمین ورق قرص را گرفت و با لبخند کمرنگی تشکر کرد. با بلند شدن صدای قهوه ساز، با تعجب برگشت:   _عه… اماده شد.   ارسلان

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 127

        یاسمین با دیدن قیافه ی متین وحشت کرد. دست روی دهانش گذاشت و نگاهش سمت پله ها برگشت تا از نبودن ارسلان مطمئن شود…   _وای خدا…   مقابلش ایستاد و چشم چرخاند توی صورت کبودش!   متین لبخند زد: آقا حالش چطوره؟   یاسمین با بُهت سر تکان داد: خوبه. تو خوبی؟   متین زیر

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 126

      گردنش تقریبا داشت میشکست که چشم باز کرد و تکانی به بدنش داد. پاهایش خواب رفته و تمام بدنش گرفته بود! آخی از حنجره اش خارج شد و کمرش را صاف کرد که با دیدن سر ارسلان روی پاهایش جا خورد. اول ترسید و بعد… اتفاقات دیشب مثل فیلم از جلوی چشمانش رد شد!   نگاهش به

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 125

      یاسمین پلک هم نمیزد فقط قطره های اشکش افتاده بودند روی دور تند و صورتش را خیس می‌کردند.   نفسش داشت کم میشد. ارسلان مثل گرگی زخمی که طعمه ای زیر دستش در حال جان دادن است، زل زده بود در چشمانش… نمی‌فهمید دخترکی که زیر دستش است کیست… نمی‌فهمید کجاست. فقط میخواست خشم و حرصش را

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 124

  مکث کرد و با لبخند ادامه داد؛ _بعد که باهاتون اومدم اینجا و یکم رو رفتاراتون ریز شدم دیدم حتی این آقای دیو هم عاشق تو شده. یاسمین با تعجب سر چرخاند و عصبی خندید: تحت تاثیر چی قرار گرفتی که تا این حد اشتباه زدی؟ _تو چرا میخوای انکارش کنی یاسمین؟ به این آدم میاد که هوای یه

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 123

    _حق نداری به من دست بزنی. فهمیدی؟ حق نداری!   بعد هم با جنون کلید را از دست او کشید و سمت در رفت و قفلش را باز کرد…   _حالا هم برو بیرون.   ارسلان با اخم به حرکاتش خیره بود: تو باز دیوونه شدی؟   _آره.   یاسمین چنان هوار کشید که ارسلان با تمام ابهش

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 122

  هنوز گیج بود که با سوزش دستش از فکر بیرون آمد و چشم باز کرد. قسمتی از دستش شکافته و خون ازش پایین میچکید! با تعجب به اطرافش نگاه کرد تا به شیشه های خرد شده آینه رسید… حتی نفهمید کی مشت کوباند به شیشه و کی دستش را برید! شانس آورد که زخمش آنچنان عمیق نبود! از کمد

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 121

  چهره ارسلان تغییری نکرد و حتی برنگشت نگاهش کند. _پررو نشو یاسمین. برو… یاسمین خندید و مقابلش ایستاد و به پنجره تکیه کرد. چشم های ارسلان ماند به نگاه بازیگوشش و پوک عمیق تری به سیگارش زد. شیطنت چشم های او و لبخندش به تنهایی برای دزدیدن دل و دینش کافی بود. از کی اینطور بی قرار شده بود!

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 120

  تقریبا یک ساعت طول کشید تا دوش بگیرد و از شر آن لباس سنگین و ارایش خلاص شود. لباس خواب عروسکی اش را پوشید و کرم مرطوب کننده اش را پشت دست هایش مالید. موهایش خیس بودند اما عادت به سشوار کشیدن نداشت! نفس عمیقی کشید و با استرس از اتاقش خارج شد. زیر لب غر زد: خدا بگم

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 119

  یاسمین شوکه به پیراهن او چنگ انداخت و نفس هایش آمیخت به نفس های او که هر لحظه گرم تر میشد! ارسلان کمرش را محکم چنگ زد و چسباندش به تنه ی درخت… قلب دخترک میان سینه اش بال بال میزد! ارسلان غرق بود میان حسی که در اوج غریبگی برایش شیرین بود. پسش میزد اما دوباره پیچک میشد

ادامه مطلب ...
رمان گریز از تو

رمان گریز از تو پارت 118

  ارسلان در را باز کرد و یاسمین زودتر از او بیرون رفت. محافظ ها با دیدنشان سریع صاف ایستادند که ارسلان زوتر گفت: شما برید پایین. همه چشمی گفتند و پشت سر هم پایین رفتند که ارسلان با دیدن موهای افشان یاسمین نفسش را بیرون فوت کرد… _بهت گفتم موهات بیش از حد بیرونه یا تکرارش لازمه؟ یاسمین با

ادامه مطلب ...