رمان ناسپاس Archives - صفحه 2 از 10 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان ناسپاس

رمان ناسپاس پارت 133

    شخصیت که نه…دلیل بعضی رفتارهای سلدا برای من آشنا بود. گاهی بعضی از دخترایی که تو زندگیم بودن برای اینکه بیشتر بهم نزدیک بشن یا خودشون رو تو دلم جا بدن، سعی میکردن با مسائل جنسی جا پای خودشون رو سفت کنن و هر چه بیشتر تلاش میکردن خودشون رو لوند نشون بدن بیشتر از چشم من میفتادن

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 132

    اینو گفت وبه سمت تخت رفت.روش دراز کشید. چرخیدم سمتش و بهش نگاه کردم. پاهاش رو از هم وا کرد و شورتش رو با کلی ناز و ادا و حرکات صک*صی و لوند از پا درآورد. اونو جلوی بینیش گرفت و گفت:     -اوممم…چه بوی خوبی…     حرکاتش هر مردی رو دیوونه میکرد. هر مردی رو

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 131

  قدم زنان دوباره به سمتم اومد.   *   * روی پاهام نشست و دستهاش رو دور گردنم انداخت درحالی که فقط لباس زیرش پاش بود. یه شورت توری سفید …   باسنش رو به پاهام مالوند تا منو تحریک تر بکنه. چشمهاش رو بست و دوباره ازم لب گرفت. دستهام روی کمرش نشستن. پوست تنش داغ بود و

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 130

      دستمو بالا آوردم و به آرومی و ملایمت روی پوست صاف و سفیدش کشیدم و گفتم:     -من از این به بعد کنارتم سلدا… تو خوشی و ناخوشی رو من حساب کن. هر زمان که به من احتیاح داشته باشی هستم و خواهم بود!     بهم چسبید.سرش رو به عقب خم کرد که بتونه صاف

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 129

  دست تو جیب بردم و با بیرون آوردن پاکت سیگارم قدم زنان به سمتش رفتم. نخ سیگاری بین لبهام گذاشتم و چندقدمی به سمتش رفتم. در مقابل آکواریوم بزرگ توی سالن ایستاده بود و با حیرت جنب و جوش ماهی ها رو که برخی هاشون جثه ی بزرگی داشتن رو تماشا میکرد. چرخید سمتم و با بازکردن دستهاش و

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 128

  موتور رو نزدیک به درب های بزرگ و مجلل خونه نگه داشتم و پیاده شدم و به سمت در رفتم تا با کلید بازش بکنم. سلدا هیجان زده به سمتم اومد. درحالی که با حیرت نمای ساختمان ودرهای مجللش رو تماشا میکرد گفت: -خدای من! واقعا اینجا مال خودته !؟ کلید رو توی قفل فرو بردم و جواب دادم:

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 127

  سرم رو به آرومی و به نشانه ی فهم خواسته اش تکون دادم درحالی که همچنان افسوس این رو داشتم که فقط با یکم تامل دیگه، میشد فهمید ساتو کجا رفته و داره زیر زیرکی چه کارهایی رو انجام میده! به هر حال نشد و افسوس بی فایده اس. همچی بمونه برای بعد! خم شدم و سنگینترین کیفش رو

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 126

با همون صدای گرفته جواب داد: “نمیتونم توضیح بدم.باید ببینمت” از کلمه ی بابد استفاده میکرد که تاکید کنه بی فوت وقت برم پیشش اما چند ثانیه مکث هم میتونست باعث بشه دیگه دستم به ساتین نرسه بنابرین گمونم سلدا در بدترین زمان ممکن باهام تماس گرفته بود در بدترین زمان ممکن. وقتی که باید چشم از اون برنمیداشتم تا

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 125

  عقب عقب و تا نزدیکی در پیش رفت. با اون چشمهای با نفوذش همچنان زل زده بود به چشمهام و با نوع نگاهش واسم خط و نشون میکشید. بدجور زوم کرده بود رو من خسته. منی که اصلا و ابدا دلم نمیخواست رازم فاش بشه و مادرم و بقیه بفهمن واسه آزادی اون دست به چه کاری زدم. زمزمه

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 124

  چطوری میخواست کمکم کنه وقتی دیگه هیچ راهی نمونده بود. نه راه پس و نه راه پیش! این قراری بود که من با نویان گذاشتم و دیگه نمیشد زیرش زد. زل زدم به چشمهاش. اولین مردی بود که همه جوره دوستش داشتم. از ته قلبم. از همون بچگی… همیشه حس خوبی بهش داشتم. همیشه و هر لحظه اما حالا

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 123

  درو بست و قدم زنان اومد سمتم. نمیدونم چرا از لحظه ای که دیدمش جای سیلیش رو صورتم برام تازگی پیدا کرد. قدم زنان جلو و جلوتر اومد. اون منو غصب الود نگاه میکرد و من عین احمقها چون برای ناهار پیشمون نبود نگران این بودم مبادا گشنه مونده باشه واسه همین پرسیدم: -ناهارخوردی !؟ جوابی نداد و باز

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 122

  *سلدا* حوله رو دور تنم پیچوندم و با پوشیدن کلاه حوله از حموم اومدم بیرون! شاد بودم. شادترین دختر جهان! چنان احساس خوشبختی و خوش شانی میکردم که حد و مرز نداشت. حس میکردم شاه ماهی شکار کردم. یه شاه ماهی بی نظیر… دمپایی هام رو پوشیدم وشروع کردم آواز خوندن: -خوشم انقدر خوشم زبونش ازش قاصره ساقیا کاری

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 121

  فتجون چایی رو برداشتم و یکم ازش چشیدم. آخ اخ ! اگه بکم ناجور تو کف خوردن یکی از این چایی های شیرین کنار این جمع بودم دروغ نگفتم. سرمو با لذت تکون دادم و گفتم: -به به! چایی فقط چایی های شیرین خاااانم… من سعی داشتم بحث رو کلا از خودم وجایی که بودم دور کنم اما مامان

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 120

  ازش رو برگردوندم و دویدم سمت اتاقم. درو باز کردم و خیلی زود رفتم داخل و از تو قفلش کردم. کیفمو پرت کردم روی زمین و دستمو چندین مرتبه دور گلوم که حس میکردم هوا ازش به سختی بالا میاد کشیدم. پشتمو تکیه دادم به در و چشمهام رو بستم. چنددقیقه بعد باز سرو کله اش پیدا شد. یه

ادامه مطلب ...

رمان ناسپاس پارت 119

  راست میگفت. امیر سام ، مامان نسرین یا ننجون نبود که بشه به راحتی گولشون زد اما حتی اگه منو از حیاط خونه هم حلق آویز میکرد من باز راست ماجرا رو نمیزاشتم کف دستش به هزاران دلیل مشخص و محکم ! تو سکوت کامل بهش خیره موندم تا وقتی که دوباره سوالش رو تکرار کرد: -توی این یک

ادامه مطلب ...