رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 41 4.5 (88)

10 دیدگاه
        امیر کلافه از خیرگی بی پایانم، دیگه طاقت نمیاره و سمتم می‌چرخه.   ابرویی بالا می‌ندازه و با تشر می‌گه:   – چته؟ با نون بخورم سیر بشی خب! دو ساعته یه تک زل زدی بهم.   چشم غره می‌رم و مثل خودش تشر می‌زنم:  …
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 40 4.3 (21)

7 دیدگاه
        به شدت توی نقشم فرو می‌رم و جواب می‌دم:   – ممنون…   دو دلم حرف بعدیم رو بگم اما به دیدن قیافه امیر میارزه، پس با خباثت و همون لحن آروم می‌گم:   – تو چطوری؟   و امیر رسماً می‌شه آتشفشان فعال و از…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 39 5 (6)

3 دیدگاه
        منو رو اسکن می‌کنم و مثل قحطی زده ها رو به گارسونی که منتظر سفارش بگیره می‌گم:   – کاربونارا، چیکن تگزاس مخصوص، سالاد سزار، وافل موز و نوتلا یه دونه آب معدنی و یه شیک مخصوص.   و بعد با لبخند ملیحی خیره می‌شم بهش.…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 38 4.8 (4)

4 دیدگاه
        (امیر)   حس بدی دارم. از اینکه اومدم و دیدم دیارا داره با مجید حرف می‌زنه. حس ناامنی مطلق پیدا کردم. اینکه یعنی به ساعت نکشیده دیارا می‌خواسته تلافی کنه؟ و از طرفی حرفاش واقعا اذیتم می‌کرد و عمیقا آچمز شده بودم. پریسایی که نمی‌خواست قبول…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 37 4.8 (4)

9 دیدگاه
        (دیارا)   درسته تو زندگیم گندهای زیادی بالا آورده بودم، ولی چشم بسته می‌تونستم بگم بوسیدن امیر، با اختلاف خیلی خیلی زیاد، بدترینش بود. یعنی تا قیام قیامت می‌خواست بزنه تو سرم این کارمو…   پشت چشمی براش نازک می‌کنم و می‌خوام از جلوش رد شم…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 36 5 (2)

9 دیدگاه
        لبخند گشادی به روش می‌زنم و قفل در رو باز می‌کنم. گوشیش رو کف دستم می‌ذارم و با احترام سمتش می‌گیرم.   – خدمت شما اعلی‌حضرت…   وحشیانه گوشی رو از دستم می‌کشه و چشم غره‌ای خرجم می‌کنه.   – چرا باز کردی پیامشو؟   جدی…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 35 2.3 (3)

7 دیدگاه
    لبش آویزون می‌شه.   – یادم نبود کلمه‌ی خجالت توی دایرةالمعارف تو قفله!   پوزخندی می‌زنم و میگم:   – والا… حالا مثلا می‌خوای چه غلطی کنی؟   توی چشماش یه کلمه‌ی ناجوانمردانه‌ای رو می‌خونم که بی اختیار می‌گم:   – هین… خاک تو سرت. بیشعور بی فرهنگ.…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 34 3.7 (3)

17 دیدگاه
  – رقص کارد رو می‌شه انجام بدیم فیلم بگیرید آقا امیر؟   نگاهم روی نخود آش این روزامون یعنی فاطیما می‌شینه.   امیر خونسرد دوربین رو دست مجید می‌ده.   – بیا تو فیلم بگیر.   خب بله دیگه‌بعد از ناک اوت کردنش باید هم انقدر خونسرد باهاش برخورد…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 33 4 (4)

16 دیدگاه
    تا میام بشینم دوباره صدای زنگ در بلند می‌شه. حلما می‌گه:   – شوهرت اومد عزیزم؟   لبخندی می‌زنم و از جا بلند می‌شم.   – احتمالا.   در رو که باز می‌کنم برخلاف تصورم با قشنگ ترین صحنه کل عمرم مواجه می‌شم. یه کیک بزرگ و یه…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 32 3.7 (3)

4 دیدگاه
    نگاهی به سقف می‌کنم و رو به خدا می‌گم:   – دمت گرم خوب درستش کردی دیگه حالا اون روی سگ منم وسطش بلند می‌شه. بیا و درستش کن.   دیارا انگار که داره به یه موجود بیگانه نگاه می‌کنه بهم خیره می‌شه.   در حالت عادی دو…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 31 3.3 (3)

7 دیدگاه
    عصبی پاهام رو تکون می‌دم. نمی‌دونم چقدر گذشته که صدای زنگ موبایلم بلند می‌شه. شیرجه می زنم رو گوشیم‌. قلبم می‌خواد از سینه دربیاد. تماس رو با دستی لرزون وصل می‌کنم و منتظر به صحنه‌ی روبروم خیره می‌شم. تو دلم می‌گم:   – خدایا خودت مراقب این بیشعور…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 30 4.5 (2)

8 دیدگاه
    – دیارا جان… عزیزم…   انگار نمی‌شنوه. باز عصبی شده چون یه نفس می‌گه:   – من اون باشگاه بی صاحابو روی سر تو و اون احسان زبون نفهم خراب می‌کنم. قراردادتو آتیش می‌زنم. بذار من پام برسه به باشگاهت. من چی گفتم بهت؟ گفتم اگه بلایی سرت…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 29 5 (1)

14 دیدگاه
    یه لحظه متوجه موقعیت می‌شم.   امیر در کمال پرویی داره سین جیمم می‌کنه و منم در کمال حماقت دارم جوابش می‌دم.   یهو چشم گرد می‌کنم و طلبکار می‌گم:   – هوی هوی هوی… به تو چه اصلاً؟   اونم متعاقباً چشم گرد می‌کنه:   – وحشی…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 28 5 (1)

5 دیدگاه
      چشمش گرد می‌شه.   – یا خود خدا… این نیاد باشگاه رو روی سرمون خراب کنه حالا هم که زنت شده بدتر دیگه.   وحشی بازیای دیارا به همه ثابت شده‌س. احسان با یادآوری خاطرات قدیم، با خنده تعریف می‌کنه:   – مگه یادت رفته سر دوتا…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 27 0 (0)

2 دیدگاه
    – من یه سال با این سطح شعورت تو یه اتاق مشترک دووم نمیارم جناب!   خواب آلود می‌گه:   – هوم؟   چشمام مثل جغد گرده و هنوز خواب به چشمم نیومده. امیر کی وقت کرده بود شیش تیکه بشه؟ جل الخالق!   – می‌گم فردا برو…