رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 27 0 (0)

2 دیدگاه
    – من یه سال با این سطح شعورت تو یه اتاق مشترک دووم نمیارم جناب!   خواب آلود می‌گه:   – هوم؟   چشمام مثل جغد گرده و هنوز خواب به چشمم نیومده. امیر کی وقت کرده بود شیش تیکه بشه؟ جل الخالق!   – می‌گم فردا برو…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 26 4 (4)

2 دیدگاه
    ماشین می‌گیریم برگردیم هتل. من توی راه بی میل به مجید زنگ می‌زنم.   – الو؟   تا صداش رو می‌شنوم یاد گم و گور شدن بی دلیلش تو مهمونی میفتم. شک و شبهه مغزمو له می‌کنه. کلمه ها از سرم می‌پره و خلاصه فقط می‌گم:   –…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 25 2.3 (3)

7 دیدگاه
    رنگ مجید مثل گچ سفید می‌شه. حال منم دست کمی از اون نداره. نه که هنوز عاشق و شیداش باشم… نه! ولی هرکس دیگه‌ای هم بود، بعد از اون همه سال لیلی و مجنون بازی دوباره مجنون قصه رو می‌دید یه حالی بهش دست می‌داد. منم استثنا نبودم.…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 24 3.7 (3)

5 دیدگاه
    این مهارت بازی با کلماتش واقعا آزار دهندس.   – خب؟   به یقه‌ی بازم نگاه می‌کنه.   – نمی‌خوام فیلم هندیش کنم بگم امانتی دستم و این چیزا ولی خودتی و منطقت!   و بنگ! چیزی‌ که فکر می‌کردم صددرصد درست بود و داشت اتفاق می‌افتاد…  …
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 23 4 (1)

3 دیدگاه
    – اومدم کیش… یکی از بچه ها فهمید. دعوتم کرده ویلاش.   نیم نگاهی به ساعتم می‌ندازم و با ایما و اشاره به دیارا می‌گم:   – زود باش شب شد!   و بعد توی تلفن به مجید می‌گم:   – خب که چی؟   دیارا خونسرد جلوی…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 22 1 (1)

1 دیدگاه
اگه سیانور داده بودم بهش با اشتیاق بیشتری می‌خوردش تا این ترکیب سمی! سریع از جاش بلند می‌شه و سمت دستشویی حمله می‌کنه. تند تند عق می‌زنه و اون محتویات سمی رو بالا میاره. بین عق زدناش هر از گاهی یه چهارتا فحش هم نثار من می‌کنه. منم صورتم رو…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 21 2 (1)

3 دیدگاه
    – من به گور هفتاد و هفت جدم بخندم اگه با تو جرات رو انتخاب کنم.   لبخندم کش میاد.   – راه گریزی نیست عزیزم…   تسلیم شده نگاهم می‌کنه و به عنوان حرف آخر می‌گه:   – اوکی… اوکی… ولی یادت باشه بعد از من تو…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 20 1 (1)

1 دیدگاه
    با هیجان دستامو بهم می‌کوبم.   – خب… جرات یا حقیقت؟   چند ثانیه بدون پلک زدن نگاهم می‌کنه. حق داره بترسه…   جرات و حقیقت نداشت وقتی طرف حسابش من بودم! نفسشو صدادار بیرون می‌فرسته.   – حقیقت.   جدی شدنم دست خودم نیست. انگار که مدت…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 19 3 (3)

1 دیدگاه
    مجید یهو آب روغن قاطی می‌کنه:   – هوی مرتیکه برو دور آقات بگرد! تو مگه عروسی نکردی؟ پریسا چی می‌گه دیگه؟   لبم رو محکم دندون می‌گیرم و همچنان عمیق تر تو نقشم فرو می‌رم:   – بیام پیشت؟ من تهران نیستم الان…   صدای متفکر مجید…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 18 2.3 (3)

3 دیدگاه
    مشکوک نگاهم می‌کنه. عصبی می‌پرسه:   – چه کرمی ریختی دیارا؟   طلبکار نگاهش می‌کنم و بدون سر سوزنی پشیمونی و با افتخار سینه‌م رو می‌دم جلو و جواب می‌دم:   – غذاتو خوردم!   چشمش گرد می‌شه. تهدید آمیز سمتم میاد و انگار که به گوشش شک…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 17 2.3 (3)

1 دیدگاه
    نفس عمیقی می‌کشه و ترسناک می‌غره:   – من یه پوستی از تو بکنم… تازه اولشه…   لبخند دندون نمایی می‌زنم:   – آرزو برجوانان عیب نیست زیبارو… خدا رو چه دیدی؟ شاید خوابشو دیدی.   با خونسردی و آرامشی طوفانی سر تکون می‌ده:   – می‌گم بهت…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 16 1 (2)

بدون دیدگاه
    (امیر)   – من از هواپیما می‌ترسم.   با چشم گرد شده بهش نگاه می‌کنم.   – الان که هواپیما بلند شده داری می‌گی؟   چشماشو بهم فشار می‌ده. رنگش پریده و روی پیشونیش دونه های درشت عرق نشسته. هواپیما تکون خفیفی می‌خوره که جیغ دیارا بلند می‌شه.…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 15 2 (3)

3 دیدگاه
    پشت سرم میاد تو اتاقم. زمزمه یواشش رو می‌شنوم.   – فکر کنم پریود مغزی هست هنوز.   برنده نگاهش می‌کنم. احمقانه می‌خنده.   – عزیزم…   دندونامو بهم فشار می‌دم:   – مرگ!   لبش رو با زبونش تر می‌کنه و نامطمئن می‌گه:   – الان چیکار…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 14 1 (2)

5 دیدگاه
    عصبی می‌خنده و ادامه می‌ده:   – باور کن به هیچ جام نیست چه غلطی می‌کنی. ولی تا وقتی که پای من وسط نباشه! اگه یکی می‌دیدت از فردا تو فامیل چو می‌افتاد یه هفته از عروسیشون نگذشته سر دختره می‌خواد هوو بیاره… حالیته اینا رو؟   به…
رمان قایم موشک

رمان قایم موشک پارت 13 3 (2)

بدون دیدگاه
    خونسرد از پریسا می‌پرسه:   – دوست دختر امیری؟   پریسا گیج نگاهش می‌کنه و بدون اینکه بال بال زدن های منو ببینه، با مکث جواب می‌ده:   – آره…   لبخند دیارا عمیق تر می‌شه. دستشو سمت پریسا دراز می‌کنه.   – خوشبختم. منم دیارام. زن امیر!…