رمان قایم موشک پارت 41 - رمان دونی

 

 

 

 

امیر کلافه از خیرگی بی پایانم، دیگه طاقت نمیاره و سمتم می‌چرخه.

 

ابرویی بالا می‌ندازه و با تشر می‌گه:

 

– چته؟ با نون بخورم سیر بشی خب! دو ساعته یه تک زل زدی بهم.

 

چشم غره می‌رم و مثل خودش تشر می‌زنم:

 

– اوهوع! نه خیلی هم دیدن داری… مرتیکه قارپوز چیتو می‌خوام ببینم آخه؟ دارم از پنجره بیرونو نگاه می‌کنم.

 

خودمم می‌دونم مثل سگ دارم دروغ می‌گم.

اتفاقا هم خیلی دیدن داره، هم من اصلا به بیرون نگاه نمی‌کنم.

 

امیر هم در کمال بی شعوری نه می‌ذاره نه برمی‌داره و ایم دروغ سه در چهارم رو مستقیم به روم میاره:

 

– آها… حق داری خب… نه پنجره خودتو آلومینیوم کشیدیم دیدت کور شده به بیرون، باید انقدر سختی بکشی از اینور ببینی.

 

بدون اینکه هول کنم، با خونسردی شونه بالا می‌ندازم و می‌گم:

 

– به تو چه؟ از ویو اونور بیشتر خوشم میاد! بوزینه…. تو همه چی دخالت می‌کنه. به تو چه خب؟

 

سری با تاسف تکون می‌ده و من دوباره بهش می‌پرم که:

 

– هوی! واسه عمه‌ت سر تاسف تکون بده ها!

 

از قصد برا اینکه لجمو درآره می‌گه:

 

– بیچاره عمه‌م چه گناهی کرده تو شدی خسران دنیا و آخرتش؟

 

قایم موشک😈

#پارت258

 

چپ چپ نگاهش می‌کنم.

 

– جلوتو بپا فعلا نبریمون زیر تریلی. عمه‌ت خیلی هم خرسنده از این که دختر گل و گلابی مثل من گیرش اومده. اصلا من توشه دنیا و آخرتشم.

 

یهو می‌زنه اون کانال:

 

– وای دیارا… دو دقیقه… ببین فقط دو دقیقه، جواب نده! خب؟ مدیون دو عالمم اگه فکر کنم لالی!

 

نفسی می‌گیره و با حرص اضافه می‌کنه:

 

– اصلا مگه قرار نشد ما بشیم مثل قبلا؟ مثل قدیما؟

 

آن چنان نگاهی بهش می‌ندازم، آن چنان نگاهی بهش می‌ندازم که شدت غلوش توی شاهنامه قفله هنوز!

 

با لحن مسخره‌ای می‌گم:

 

– امیر جان دلبندم… همچین می‌گی عین قدیم، انگاری ما قدیما در بهترین حالت چیزی جز سگ و گربه بودیم!

 

چرخی به چشمام می‌دم و اداشو درمیارم دوباره برا خودم:

 

– بشیم عین قدیما! پفیوزو ببینا… هی می‌خوام فحش ندم نمی‌ذاره! قدیما لیلی و مجنون بودیم آخه من و تو؟ توقع نامه فدایت شوم داریم؟ قراره جر و بحث نکنیم. قرار نیست که من تو رو آدم کنم.

 

سمتش می‌چرخم و دوباره با حرص، بدون اینکه اجازه بدم حرف بزنه، می‌غرم:

 

– مگه من پیغمبرم ازم توقع معجزه داری؟ والا که عصای موسی و انجیل عیسی و تورات مریم و ولاغیر هم از آدم کردن تو عاجزه!

 

شونه‌ای بالا می‌ندازم و با لحن حسرت باری ضمیمه می‌کنم:

 

– من که دیارای زبون بسته‌ای بیش نیستم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 94

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ستی pdf از پاییز

    خلاصه رمان :   هاتف، مجرمی سابقه‌دار، مردی خشن و بی‌رحم که در مسیر فرار از کسایی که قصد کشتنش را دارند مجبور به اقامت اجباری در خانه زنی جوان می‌شود. مردی درشت‌قامت و زورگو در مقابل زنی مظلوم و آرام که صدایش به جز برای گفتن «چشم‌» شنیده نمی‌شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بامداد عاشقی pdf از miss_قرجه لو

  رمان بامداد عاشقی ژانر: عاشقانه نام نویسنده:miss_قرجه لو   مقدمه: قهوه‌ها تلخ شد و گره دستهامون باز، اون‌جا که چشمات مثل زمستون برفی یخ زد برام تموم شدی، حالا بیچاره‌وار می‌گردم به دنبال آتیشی که قلب سردمو باز گرم کنه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یکبار نگاهم کن pdf از baran_amad

  خلاصه رمان : جلد اول     در مورد دختری ۱۵ ساله است به نام ترنج که شیفته دوست برادرش ارشیا میشه اما ارشیا اصلا اونو جز ادم ها حساب نمیکنه … پایان خوش.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
...
...
8 ماه قبل

انصافا مسخره امون کردین؟؟؟؟
یعنی که چیییی؟؟؟
میدونین چن وقته که پارت ندادین؟؟
بد نیست یکم به شعورِ مخاطب ارزش قائل باشین!!!

راحیل
راحیل
9 ماه قبل

پارت جدید نمیاد؟

ادلی
ادلی
10 ماه قبل

خدایی زوره بزرگوار
همین؟ یه ماه صبر کردیم یه پارت بیاد بیرون

Sara
Sara
10 ماه قبل

همین؟
نه واقعا همین؟
زور نیاد یه دفه

0_0
0_0
10 ماه قبل

حالا اگه رمان انچنان جذاب و گادی بود میگفتم اوکی میَرزه نیاد نیاد نیاد یوقتم ک میاد کم بیاد
این چی آخه لامصب
شرطمیبندم 80 درصدتون از رو بیکاری و کمبود رمان میخونین

\Me
\Me
پاسخ به  0_0
10 ماه قبل

رمان محتوای تکراری نداره ومثل بقیه قابل پیش بینی نیست من بانظرت مخالفم چون خیلی برام جذابیتش از /طلوع / اوای نیاز /تارگت بیشتره حداقل

رهگذر
رهگذر
10 ماه قبل

یکم بیشتررررر

خواننده رمان
خواننده رمان
10 ماه قبل

فاطمه جان دستت درد نکنه اینو گذاشتی ولی قبول کن خیلی کم بود در مقابل این همه وقتی که پارت نیومده

نازنین
نازنین
10 ماه قبل

خدایی بعد این همه وقت این الان پارت بود مثلا 🤔 🤔 🤔 ؟؟؟

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط نازنین
دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x