رمان مانلی پارت 63
2 دیدگاه
اول بهخاطر فیونا صدا کردنم و بعد بهخاطر تکبرش حرصی نگاهش کردم و بعد تصمیم گرفتم حتما تلافیاش را سرش در بیاورم. اصلا نباید در برابر این مرد نرم میشدم! کاور را روی زمین پهن کرد و کوزهها را یکی یکی روی آن گذاشت. …