رمان سال بد پارت 104
از همان فاصله نگاهش گره خورد در نگاه عماد … سیبک گلوی عماد بالا و پایین غلتید … چیزی در دلش تکان خورده بود . آیدا از جا برخاست و تمام قد ایستاد . با آن نگاه رک و نترس … که شبیه یک شمشیر آخته بود ! احساس ناامیدی غلیظی عماد را گیج کرد