رمان آس کور پارت 180
هیچ کدام فکرش را هم نمیکردند بابت آن روز تاوانی به این بزرگی بدهند. حاج آقا رو به نگاه پر سوال سراب و حامی نیشخندی زد. _ من و مادرت اون موقع پلیس بودیم. نمیدونم کار خدا بود، قسمت بود… پرونده ی یاشا افتاد زیر دست ما. تغییر چهره داده بود، حتی اسمشم عوض