26 آذر 1401 - رمان دونی

روز: 26 آذر 1401 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان ناسپاس پارت 140

      سوالش سوال خوبی نبود. بودن من اینجا فقط یه دلیل داشت. اجبار! من اینجا بودن چون پای جبر در میون بود نه خواست خودم. نه متل و اموال برادر اون. نفس عمیقی کشیدم و درحالی که دستم همچنان روی دستش بود جواب دادم: -نه! بازم یه پوزخند زد و بعد هم بی توجه به جوابی که بهش

ادامه مطلب ...
رمان یاکان

رمان یاکان پارت 78

  _چشم ننه جان به روی چشمم. خاله راویس رو بغل کردم و گونه ش رو بوسیدم. _ممنون بابت زحماتتون خاله راویس واسه بچه ها سلام برسونید. صورتم رو بوسید و لبخند زد. _دورت بگردم خاله جان چشم بزرگیت رو می رسونم… مارو زیاد چشم به راه نذار. چشمی گفتم و با بوسیدن دوبارهی هردوشون با امیر علی از خونه

ادامه مطلب ...
رمان آرزوی عروسک

رمان آرزوی عروسک پارت 159

    باگریه سرم رو پایین انداختم وگفتم: _من حسودم آرش.. نمیتونم.. دست خودم نیست.. تونمیتونی درکم کنی.. نمیخوام تورو با کسی شریک باشم..   کشیدم توی بغلش و سرم رو به سینه اش تکیه داد و روی موهامو بوسه زد.. _میشه گریه نکنی عشقم؟ من اینجوری نابود میشم… اصلا میخوای بزنم زیر همه چی؟   بخدا که اگه توبخوای

ادامه مطلب ...
رمان عشق با چاشنی خطر

رمان عشق با چاشنی خطر پارت 84

  وقتی اشکی از دیدم خارج شد اشک هامو پاک کردم. من قبل از ازدواج، از گریه کردن بیزار بودم و گریه نمیکردم پس حالا هم تبدیل میشم به آدم سابق. برگشتم سمت ماشین و نشستم تو ماشین آرام نیستم اگه تلافی شو سر نازنین در نیارم. ماشین رو روشن کردم و راه افتادم سمت خونه و تمام اون عصبانیت

ادامه مطلب ...
رمان یاکان

رمان یاکان پارت 77

      بدون این که نگاهش رو از سقف بگیره به سختی دستش رو بلند کرد. صداش ضعیف و پر از بغض بود. _دستم… دستم رو بگیر دخترم! سریع جلو رفتم و دستای سرد و چروکیده ش رو بین دستام گرفتم. دستم رو به سمت بینیش برد و عمیق بو کشید. صدای هق هقش بلند شد، بی تعادل سرش

ادامه مطلب ...
رمان دل دیوانه پسندم

رمان دل دیوانه پسندم پارت 94

    دوباره پیام داد : چقدر هم آروم رانندگی می کنه عمو.   با چشمای گرد چند بار پیامش رو خوندم. چی گفت؟ از کجا می دید؟   برگشتم پشت سرمون رو نگاه کردم. داشت میومد ولی خیلی دور..   یه جوری شدم. انگار هم حس خوبی گرفتم هم بد.   برگشتم و نوشتم : چرا داری دنبال ما

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 138

        گندم گردن بالا گرفت و سرش را به پشت سر ، جایی که یزدان ایستاده بود چرخاند و چشم در چشم اویی انداخت که حالا فاصله اش را از پشت سر صفر کرده بود :       ـ تجربه خاصی که نمی خواد ………… به نظرم کار خیلی سختی هم به نظر نمی رسه ……..

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 234

        – به نظرت چند قدم فاصله اس تا در خونه اتون؟ چند دقیقه طول می کشه تا برم زنگشون و بزنم و داییت بیاد پایین و با من رو به رو شه.. با کسی که در نظرش سرش و کلاه گذاشته و الآن.. دوست پسر خواهرزاده اشه! یه کم ادای فکر کردن و درآوردم و خودم

ادامه مطلب ...
رمان ملورین

رمان ملورین پارت 2

    امیر، با سکوت به او خیره شد.   -بنال دیگه اه!   -خودت گفتی خفه بشم. صبرش تمام شده بود. وقت شوخی با اورا نداشت.   -امیر، میگی چی شده ،یا خودت و خبرت و از شرکت پرت میکنم بیرون.   با سر و شکل عاقل اندرسفیهانه نگاهش کرد..   -زن عمو زنگ زد گفت به یه بهونه

ادامه مطلب ...
رمان دالاهو

رمان دالاهو پارت 3

    داشتم چه غلطی میکردم؟ من از ارتکاب گناه با یاسر لذت میبردم. برام قرقی نمیکرد عاقبتش چیه …   گره حوله به حدی شل شد که کافی بود با یک حرکت کوچیک تمام ممنوعیانتم به نمایش در بیاد. خیره به چشم هاش شدم که انگار به خودش اومد. – نمیخوای بلند بشی؟   کاش میتونستم جواب منفی بدم.

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 81

    جاوید اخم کرد _زن داری بچه داری نوه و نتیجه داری که میگی زخمای زندگیم؟! پول ماشینت و چیکار کردی آیدین باز من دو روز بالا سرت نبودم بیبین کاراتو   این بار آیدین ساکت شد؟ با اخم فقط به جاوید نگاه میکرد و یه لحظه حس کردم شاید به خاطر حضور من چیزی نمیگه درباره ی ماشینش

ادامه مطلب ...
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 257

      بسته سیگار را از جیبش بیرون کشید و بی میل زمزمه کرد   _ یارو کاربلده نترس سریع تمومش میکنه نه تو چیزی میفهمی نه اون   اون! منظور پسرش بود اهورا ملک‌شاهان   دستش را روی زنگ کنار در آهنی گذاشت و کام عمیقی از سیگار گرفت   لعنت به موقعیتی که در حال تجربه اش

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۳۹

    رابطه ی خونی چیزی نیست که بشه انکارش کرد….   امیرعلی با اون همه اظهار دوست داشتن و حرف های قشنگی که از آیندمون و از با هم بودنمون زد….گذاشت رفت…..انگار که اصن دیگه وجود ندارم براش…. دلم میخواد بهش زنگ بزنم ولی میدونم فایده ای نداره….اونی که باید بخواد و جلو بیاد نمیاد…..منم نمیتونم خودمو کوچیک کنم

ادامه مطلب ...