رمان دل دیوانه پسندم پارت 94

3.5
(2)

 

 

دوباره پیام داد : چقدر هم آروم رانندگی می کنه عمو.

 

با چشمای گرد چند بار پیامش رو خوندم.

چی گفت؟ از کجا می دید؟

 

برگشتم پشت سرمون رو نگاه کردم.

داشت میومد ولی خیلی دور..

 

یه جوری شدم. انگار هم حس خوبی گرفتم هم بد.

 

برگشتم و نوشتم : چرا داری دنبال ما میای.

 

_ خب… منم دارم بر می گردم دیگه.

نوشتم : اگه بابام ببینت بد میشه.

 

_ مگه بهت نگفتم من کیم.

نگران چی هستی. هیچ کس نمی فهمه.

 

اگه خودت سوتی ندی.

 

نمی دونم چی شد که براش نوشتم :

پشت فرمون اس ام اس بازی نکن.

 

چند دقیقه ای جوابم رو نداد.

 

توی اون چند دقیقه هم کلی با خودم کلنجار رفتم که چرا گفتم

 

آخرش جواب داد : نگرانم شدی؟

بعله. پشیمونیم بیشتر شد.

 

الان فکر می کنه عاشق چشم ابروشم

بعد تو دلم گفتم نه که نیستی دلارام.

 

نوشتم : نه.

 

 

 

_ هعی. باشه.

دیگه جوابش رو ندادم.

 

ولی هی نامحسوس اطراف رو نگاه می کردم.

که ببینم هست یا نه.

 

کجاست.

دیگه اینقدر برگشتم عقب که بابام متوجه شد و گفت :

 

دنبال کسی می گردی؟

هول شدم. ولی خودم رو جمع و جور کردم.

 

و گفتم :

نه. حس کردم آشنا دیدم.

 

مامانم گفت : چه آشنایی؟

_ نمی دونم. هیچی.

اشتباه دیدم شاید.

 

دیگه پیگیری نکردن. هوفی کشیدم و نشستم سر جام.

 

یکم جلو تر بابام نگه داشت که استراحت کنیم.

 

 

 

 

پیاده شدم. نمی دونستم اونم پیاده شده یا نه.

 

ولی سعی کردم ضایع بازی در نیارم.

 

با مامانم رفتیم سرویس بهداشتی.

یه فضای سبز هم همونجا بود.

 

بابام گفت حصیر پهن می کنه تا ما هم بیایم یکم بشینیم.

 

مامانم زودتر از سرویس اومد بیرون و رفت.

 

وقتی داشتم میومدم بیرون جلوی در دیدمش.

 

قلبم اومد تو دهنم.

 

بهم اشاره کرد که دنبالش برم.

از اونجا رفتم بیرون.

 

مامان بابام رو چک کردم.

 

حواسشون بهم نبود. ولی بازم دو دل بودم.

 

اونم منتظر بود. نمی دونستم چی کار کنم.

 

دیگه دلو زدم به دریا و رفتم ببینم چی کار داره.

 

یه گوشه خلوت گیر آورده بود

تا بهش رسیدم و خواستم حرف بزنم

 

یهو بغلم کرد. دیگه نفهمیدم چی شد.

غرق شدم توی اغوشش

 

و از اطراف فارغ شدم.

هم حس نابی داشتم هم استرس ولم نمی کرد.

 

دیگه مجبور شدم از بغلش بیام بیرون.

 

چشماش داشت بعد مدت ها می خندید.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240508 142226 973 scaled

دانلود رمان میراث هوس به صورت pdf کامل از مهین عبدی 3.4 (5)

بدون دیدگاه
          خلاصه رمان:     تصمیمم را گرفته بودم! پشتش ایستادم و دستانم دور سینه‌های برجسته و عضلانیِ مردانه‌اش قلاب شد. انگشتانم سینه‌هایش را لمس کردند و یک طرف صورتم را میان دو کتفش گذاشتم! بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع…
IMG 20240425 105233 896 scaled

دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد 3.7 (3)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این…
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3.3 (4)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.3 (6)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 4.6 (5)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 دیدگاه ها
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x