رمان عشق با چاشنی خطر پارت 110
نمیدونم چقدر گذشت اما اونقدر زمان برد که اشکی کامل آروم شده بود و از جاش بلند شد که منم بلند شدم و کنارش وایسادم که اشکی:بریم؟ _بریم نشستیم توی ماشین و اشکی راه افتاد که صدای زنگ گوشیم بلند شد. گوشیم رو از تو کیفم بیرون اوردم که آراد بود. _الو آراد:کی برمیگردیننننننن بر عکس عصبانیت آراد خیلی