11 اردیبهشت 1402 - رمان دونی

روز: 11 اردیبهشت 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 45

      فکر کردم تمام شده، اما انگار عذاب جدیدم شروع شد! ان هم زمانی که مادرشوهرم خواست دستمال خونین را من تحویل بگیرم!   در اتاق مشترکمان با قباد روی تخت نشسته بودم و به ان دستمال گلدوزی شده که روی مادرشوهرم روی تخت گذاشت و رفت خیره بودم، منتظر اتمام جشن و پایکوبیشان!   هیچ فکر اینکه

ادامه مطلب ...

رمان نغمه دل پارت24

  با اخم فراوان از بغلم بیرون اوردمش و وسایلشو برداشتم و تشر زدم _بدو بیا بیرون زوود سر به زیر اومد بیرون رضا ماشین رو جلو اورده بود پیاده شد و مائده رو پرت کردم تو ماشین و وسایلو کذاشتم پشت و سوار شدم و قفل مرکزی رو زدم بی توجه به رضا حرکت کردم _میخاستی فرار کنی؟ ارههه؟

ادامه مطلب ...
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 20

    یکی‌دوتا از گاتاها را لای دستمال پیچید و کنار گذاشت.   با خوردن آن‌همه شیرمال اشتهایی برای ناهار نداشتم.   پشت میز آشپزخانه تقریباً چرت می‌زدم.   موسیو زیرلب زمزمه می‌کرد، آهنگی احتمالاً به ارمنی.   سهند جلوی چشمم بشکن زد.   _ پری، میایی ایکس‌باکس بازی کنی؟   _ با تو؟ به‌قول آقاتون «خیر».   _ اوی،

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۹۸

        _ کجا برم؟…       با نگاه کردن به اطراف میگم: همینجاها نگه دار….     _ یعنی چی؟….   میچرخم و رو بهش میگم: ممنونم که تا اینجا رسوندیم…حالا هم بی زحمت همین بغل پیاده میشم….       اخمو میگه: بعد از اینکه همین بغل پیاده ت کردم بعدش کجا میخوای بری؟….  

ادامه مطلب ...

رمان نغمه دل پارت23

  _من خوشبختیت رو میخام پسرم _خوشبختی من تو دست اون دختره مامان _باید ببینمش و باهاش حرف بزنم _چشم میبرمت _با زهره صحبت کردم اون میگه دوست داره _لا اله الا الله دروغه مادر من وقتی که داشت پشتم نقشه میکشید عاشقم نبود؟ سری به تاسف تکون داد و گفت فردا میاد دیدن مائده یا خدا حالا کی میخاست

ادامه مطلب ...

رمان نغمه دل پارت 22

  _سلام سردرد دارم قرص داری؟ _بزار ببینم بسته قرص رو جلوم گرفت کدئین بود دو تا ازش خوردم بلکه خوب شه سردردم داشتم صبحانه میخوردیم که گوشیم ژنک خورد مادرم بود _سلام مامان _علیک سلام، زهره چرا باید خونه مادرش باشه؟ افرین پسرم خوب دستمزد زحماتمو دادی خسته از حرفای مامان گفتم: _مامان بیا خونمون با هم صحبت میکنیم

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 18

        یه نگاه به پرده‌های بسته‌ی اتاق انداختم.   توی اتاق نیمه تاریک، تشخیص روز یا شب بودن راحت نبود.   بلند شدم چراغ اتاقو روشن کردم.   با کنار زدن پرده برای مدتی به حیاط نیمه تاریک و روشن نگاه کردم.   نزدیک غروب بود….   زمستونه و روزهای کوتاهش…   در حین مالیدن چشم‌هام برای

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 196

        شاید با یزدان راحت بود ………….. شاید یزدان بعد از خدا تنها کس و کارش در این دنیا به حساب می آمد ………….. شاید یزدان توانسته بود جای خالی پدر و مادر و خواهر و برادر و هر آنچه که کمبودش را در زندگی اش حس می نمود ، پر کند ………….. اما آنقدر در احساساتش

ادامه مطلب ...

چت روم*فاطمه یکی یدونه سپیده*124

آدما کلا چهار دسته ان یا ممدن یا فاطمه یا زهران یا علی بقیه دوستای اینان   توجه توجه عروسی سپیده و فاطی هس اینا الان عکساشون رو تو آتلیه گرفتن (عکس عروس دوماد قبل از خودشون میاد تالار)منم گذاشتم پروف مراسم ساعت6بعداز ظهر شروع میشه آماده باشید

ادامه مطلب ...
رمان عشق ممنوعه استاد

رمان عشق ممنوعه استاد فصل دوم پارت 41

      _باشه پس باهام بیا   زودی به اتاقم برگشته و درحالیکه توصیه های لازم رو به گندم میکردم و از آرادم میخواستم حواسش بهش باشه   همراه امیر از خونه بیرون زدیم و طبق معمول پشت موتورش نشستم که گاز داد و زودی راه افتاد باورم نمیشد که این چیزی که میگه حقیقت داشته باشه   توی

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 304

        نفس عمیقی کشیدم و همونطور که با سر پایین افتاده از سکوت کانکس برای فکر کردن و یادآوری اتفاقات گذشته استفاده می کردم.. یاد اون شب و قرارداد ننگین دوم افتادم و سرم و بالا گرفتم. درین هم توی حال و هوای خودش بود و با یه نگاه مات مونده.. انگار که اصلاً توی این دنیا

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 202

      ×××   آوا   _دختر این قدر ترشی میخوری آخر سر اون بچه شبیه ترشی میشه بسه دیگه!   ظرف ترشی رو از روی میز برداشت که کلافه غر زدم _عدالت خانم تروخدا اذیت نکن حوصله ندارم! چیکار به ترشی خوردن من داری آخه؟   _به تو چیکار دارم من؟ به فکر بچه آقا فرزانم   با

ادامه مطلب ...