15 خرداد 1402 - رمان دونی

روز: 15 خرداد 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان دلارای

رمان دلارای پارت 290

    راه انگار طولانی تر شده بود   راه پله کش آمده و راهرو طویل تر از بارهای قبل بود   کسی در سرش فریاد زد   احمق دلارای آنجا چه می‌کرد؟! در کشوری غریب؟ توهم است   موهای میان دستانش اما بوی آشنایی داشتند   در را باز کرد و وارد راه پله ای شد که به زیرزمین

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 60

        دستانم را خشک کردم و کامل مقابلش ایستادم:   _ اب از سر من دیگه گذشته، میخواد چیکار کنه مگه؟ فوق فوقش طلاقم میده یا میکشتم، بیشتر ازینه؟   با تعجب مشتی به بازویم کوبید و لب زد:   _ بیشعور نشو حورا، مگه میخوای چی به یارو بگی؟ مگه راجب من نمیگی؟   سر بالا

ادامه مطلب ...

دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 198

  لبخندم جمع میشود. قرار است بساط داشته باشیم! -بله… همون حورا لطفا!   عزیزم… حورا جان بهادر! دخترم زنگ زدم واسه فردا دعوتتون کنم… انشالله با بهادر تشریف میارید که؟ خیلی دلم میخواست خانواده هم بودن، ولی انگار فعلا نمیتونن… به آقا سجاد زنگ زدیم، تشکر کردن گفتن انشاالله یه وقت که اومدن اینجا… حالا یکبارم وقتی اومدن دعوتتون

ادامه مطلب ...
رمان بوسه بر گیسوی یار

رمان بوسه بر گیسوی یار پارت 197

  خودش دست دراز میکند و دست زخمی ام را میگیرد. لب زیرینم را محکم بین دندانهایم میفشارم. با اینکه نگاهش نمیکنم ولی میفهمم که حالا اخم دارد. -نَمیری دختر، حالم بد شد! #پست921 بزاقم را میبلعم. بهادر دستم را رها میکند و میگوید : -بذار خودم میبندمش! نفسم حبس میشود و دستم روی لباس زیری که روی سینههایم است،

ادامه مطلب ...

دانلود رمان در حسرت آغوش تو pdf از نیلوفر طاووسی

  خلاصه رمان :     داستان درباره ی دختری به نام پانته آ ست که عاشق پسری به نام کیارشه اما داستان از اونجایی شروع میشه که پانته آ متوجه میشه که کیارش به خواهرش پریسا علاقه منده و برای خواستگاری از پریسا پا به خونه ی اونها میذاره اما طی جریاناتی کیارش مجبور میشه که پانته آ رو

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 33

      گیج و ویج نگاش کردم.   _ چرا اینقدر طول کشید؟   نگاهش سرتا پامو رصد کرد.   یه لحظه به پشت سرم نگاه کرد.   اخمش بیشتر شد.   _ یه چیز دیگه رو امتحان کن‌.   گفت و از اتاق پررو بیرون رفت.   با صدای بسته شدن در تازه به خودم اومد و چرخیدم

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 211

        گندم تنها سرش را به سمت یزدان چرخاند و به اویی که در حال پوشیدن تاپ استپرت سفید رنگی بود ، نگاه کرد :       ـ  بخاطر اینکه حوصلم سر رفته ……… بخاطر اینکه جناب عالی با نسرین خانم رفتی تو استخر و شنا کردی ، اما من فقط نشستم یه گوشه و شماها

ادامه مطلب ...
رمان دلوین

رمان دلوین پارت 18

#پارت_18 •┄┄┄┄┄┅•🤍🌚•┅┄┄┄┄┄•     وقتی نمی‌توانند آراز را جدا کنند به پیشنهاد فرهاد کارتون مورد علاقه اش را برایش می گذاردند اما بازهم قبول میکند که در آغوش مرسا نشسته و کارتونش را ببیند   این موضوع دیگر داشت میثاق را کلافه میکرد اما وقتی پای پسرکش در میان بود هیچ کاری نمیتوانست بکند     همگی مقابل تی وی

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 25

#پارت_25   •┄┄┄┄┄┅•🦋•┅┄┄┄┄┄• برای همین حسابی روی تایم حاضر شدنمان در کلاس حساس شده بود و حتی باربد را مجبور کرده بود در آموزشگاه زبانی که مال خودش بود ثبت نام کند.   البته بدون پرداخت شهریه!   نمی‌دانم باربد چه‌طور می‌توانست از مردی با این همه مزایا بگذرد!   باربد برخلاف دلقک بازی‌هایش آدم توداری بود و حتی من

ادامه مطلب ...
رمان تارگت

رمان تارگت پارت 333

          پوزخند ناباورانه ای زد و با حرص غرید: – این بود اون تصمیم عاقلانه ای که گرفتی؟ این که سر تا پا دیوونگیه! شونه ای بالا انداختم و با بی تفاوتی جواب دادم: – تا الآن.. همیشه تو زندگیم سعی کردم عاقل باشم.. این شد نتیجه اش.. بذار از این به بعد یه کم با

ادامه مطلب ...
رمان آوای نیاز تو

رمان آوای نیاز تو پارت 241

  ×   جاوید*   خودکار توی دستم و با ضرب روی میز میزدم.‌‌.. کلافه بودم از دست خودم و حرفایی که باز تو عصبانیت از دهنم بیرون اومده بود، در دفترم که باز شد و نگاهم به آیدین خورد بی توجه به در نزدنش گفتم: _چی شد!؟   کامل وارد دفتر شد _چی می‌خواستی بشه هیچی جات خالی غذارو

ادامه مطلب ...