neda, Author at رمان دونی

نویسنده: neda

رمان مانلی

رمان مانلی پارت 79

طوری بهنظر میرسید که انگار مهمترین کار در دنیا ایمن نگه داشتن من بود و در کمال ناباوری در این کار شکست خورد بود! قبل از جمع شدم لبخندم ناگهان در عمارت محکم به صدا در آمد و عمو عارف با چهرهای عصبانی و برافروخته وارد سالن شد. با دیدنش مضطرب از جا پریدم. _سالم عمو. نفس عمیقی کشید و

ادامه مطلب ...

چالش🦋

+عجیب ترین و یا خنده دار ترین اتفاقی که تو عروسی یا ختم کسی دیدین ؟؟؟؟بگین برامون؟؟👇🏻✍🏻       (خنده دارین یا باحال ترین اتفاقا رو بگید،👀👏🏻)  

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 8

    – پاشو در و باز کن دختر   سر به سمت پدربزرگش چرخاند   چشمی زیر لب گفت و از روی مبل برخاست   از خدایش بود که برای یک دقیقه هم که شده از این جمع خلاص شود   با بیرون آمدن از پذیرایی نفسی عمیق کشید   میرزا هم کارهایی میکرد   یک ایل را دعوت

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 57

      نگاهی به نیم‌رخ آرامش انداخت و دوباره به‌یاد حماقتش افتاد.   در طی این چند روز که او را دیده بود یا درحال ضربه دیدن بود و یا درحال دعوا کردن.   یک لحظه هم کنار یکدیگر آرامش نداشتند.   می‌دانست ورود بی‌خبرش به زندگی فریا و کنترل او ذهنش را آشفته کرده و او را از

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 7

#پارت_هفتم   دست پیش برد و تلفن همراهش را برداشت   هیچ صحبتی با او نداشت   اگر تا خود صبح هم زنگ میزد جواب نمیداد   پس از قطع تماس،   وارد لیست مخاطبین شد و شماره کیارش را مسدود کرد.   باید سیم کارتش را عوض میکرد   به عمو جاویدش میگفت   او براش میخرید   هر

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 6

  #پارت_ششم   یک هفته از آن روز میگذشت و در طی این مدت  او حق بیرون رفتن از خانه را نداشت   میرزا رضا در را به رویش قفل کرده بود و حتی خود، خوش نداشت روی او را ببیند.   چه رسد به مردمی که نقل دهانشان شده بود.   برهم خوردن نامزدی مانلی و کیارش کم کم

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 56

      از میان جمعیت خودش را به نامی نزدیک کرد و با لحن آرام و شرمنده‌ای گفت: لطفا عذرخواهی منو بپذیرید جناب شهیاد من خیلی شرمنده‌ام ولی انگار دوربینا خاموش بودن و هیچ فیلمی ثبت نشده!   دندان‌هایش را به‌هم فشرد و با تمام قوا تلاش کرد آرام باقی بماند.   کمی به سوی محرابی خم شد و

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 5

  #پارت_پنجم   نسترن پرسید؛از آنکه چه خبر شده است، نگفت ، توضیحی نداد! تنها تکرار کرد آنها به درد هم نمی خورند!   هر چه نسترن تلاش‌کرد بفهمد چه اتفاقی افتاده است وا نداد.   از بچه بودن کیارش گفت، از عقل نداشته اش،از آنکه ترجیحش آن است آینده اش را با چنین آدمی به نابودی نکشد….   هر

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 55

      به‌حدی غافلگیر و ترسیده بودم که تنها کاری که انجام دادم کشیدن جیغی بلند بود و بعد از آن آب با تمام توان به گلو و ریه‌ام هجوم آورد!   تنم که به کف استخر خورد از شوک بیرون آمده و شروع به دست و پا زدن کردم.   اولین کلمه‌ای که به ذهنم رسید نامی و

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 4

°|پارت_چهارم🪐☄️       مانلی اما برعکس گذشته با چشمانی که عاری از هر گونه احساسی بودند تماشایش کرد   – باید توضیح بدم؟   – مامان گفت اومدی دنبال من …   آمده بود و چقدر از این بابت خوشحال بود   هر چند که پذیرش اتفاق افتاده برایش سخت و سنگین بود اما مزیت بزرگ آن شناخت اطرافیانش

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 54

      راستش از نامی انتظار نداشتم مثل بقیه چنین نگاهی به من و هنرم داشته باشد! هرچند باید فکرش را می‌کردم بالاخره او هم از همین قماش بود.   چند لحظه بیشتر طول نکشید که به خودش آمد و سریع روی صندلی کنارم نشست. _آنا کوچولو؟ واقعا ناراحت شدی؟   نگاهش نکردم و به رو به رو و

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت3

#پارت_3☄️🪐     نفس در س___””ینه نداشت   خشک شده بود   این صدا ، صدای نسیم بود …کسی که از بچگی با هم بزرگ شده بودند   نسیم تنها دختر داییش نبود   رفیقش بود … خواهرش بود   کسی که از علاقه اش به کیارش باخبر بود   – وای نمیتونم تحمل کنم کیارش ، aی ، الان

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 53

«پارت جدید با تاخیر🥺🤏تقدیمتون 🧡🤗»         از طرفی می‌ترسیدم نامی برای حفظ غرورش حرفی بزند و جلوی جمع ضایعم کند مطمئنا بعد از این شب روزگارش را سیاه می‌‌کردم!   خودش این بازی مسخره را به راه انداخته بود!   نامی نگاه عجیبی به چشمانم انداخت و فشاری به کمرم آورد. _از کدومش می‌گفت؟ این که چندساله

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 2

بچه ها من این رمان رو از کانال خود نویسنده پارت نمی‌ذارم،اگه اسمی یا هرچیزی از رمان فرق کرده مربوط به کاناله‌…اینو گفتم که اونایی ک اگ ی‌موقع جای‌دیگ خوندن بدونن…🤷🏻‍♀️🧡🙏       ت««ن»««ش خ««ی««س از ع««رق بود   تمام مدت سر جا ایستاده بود و حرف‌ و طعنه های کیارش را شنیده بود   – مانلی   مردمک

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 1

«سلام علیکم 😂 اومدیم به یه رمان جذاب و هیجان انگیز🤭🤏 یعنی از خدا میخام که نویسنده گیر* نده بما 😜😂 یا نصفه نذاره پارت دهی رو،پیش شما بد قول نشیم! شمام بخونین خب،🥺🥲 قرارم نیس اشتراکی بشه 😌🫂 بریم برا پارت اول و هیجانی مون»               نگاه مضطربش را به کیک کوچکی که

ادامه مطلب ...