دسته‌بندی: رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت 15

  * * * * با التماس گفتم _جون من نه نیار ماکان…یه کار ازت خواستما… با حرص گفت _احمق نمیگی تو فامیل چو می‌ندازه؟غلط کردی دروغ گفتی. _بابا نمیگه به کسی تو هم نمیخواد کاری بکنی فقط برو پیشش من این درسو حذف کنم بدبختم.تو فامیل فقط تویی که میشه عاشقت شد. چپ چپ نگاهم کرد و گفت _چرا

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت ۱4

رمان تدریس عاشقانه پارت 14

  با اعتماد به نفس به سمتش رفتم و ایستادم. نگاه همه رو که روی خودم دیدم هول شدم.خوب سوگل جان میمردی به جای حرص خوردن چهار خط گوش میکردی که الان ضایع نشی؟ خودمو نباختم،ماژیک و برداشتم و در حالی که به شکل و شمایل عجیب قلب روی تخته زل زده بودم گفتم _من به حرفای امروز شما گوش

ادامه مطلب ...

رمان تدریس عاشقانه پارت 13

  متعجب گفتم _من؟جنابعالی مثل میرغضب نشستی تا همه بفهمن به زور سر سفره ی عقد آوردنت! نگام کرد و عصبی گفت _الان داری دست پیش میگیری؟ چه قدر پرووو بود این بشر. با حرص گفتم _اونی که دست پیش میگیره تویی…منو همین جا پیاده کن اعصابم و بهم ریختی نیم نگاه تندی بهم انداخت و اعتنایی نکرد. ماشین و

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 12

رمان تدریس عاشقانه پارت 12

  خفه خون گرفتم. نفسش و بیرون داد و گفت _نمیخواد جواب بدی صبحونه تو بخور. بدون شکر ریختن مشغول هم زدن چاییم شدم. با این حرفش صبحانه نخورده کوفتم شد.. * * * * بی تفاوت داشتم نگاهشون میکردم. امشب به دستور بابابزرگ عمه اینا اومده بودن تا کارای عروسی و هماهنگ کنیم الان هم بحث سر تالار بود.

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 11

رمان تدریس عاشقانه پارت 11

  خیره نگاهش کردم. کلافه عقب رفت… سریع تاپم و درست کردم و مانتوم و پوشیدم. با اخم گفت _چرا انقدر با مخالفت میکنی؟ ساکت موندم..یکی نبود به این بشر بگه من از خدامه باهات باشم اما من اون دختری نیستم که تو فکر میکنی. اخم کردم و گفتم _چون دوستت ندارم. چون تو به من نمیای…قبل من با هزار

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 10

رمان تدریس عاشقانه پارت 10

  پرو تر از این حرفا بود که از رو بره. خواست بازوهام و بگیره که محکم هلش دادم. افتاد روی زمین و سرش محکم به جدول خورد. ناباور نگاهش کردم. مرد یعنی؟ دوستش از ماشین پیاده شد و داد زد _چی کار کردی احمق کشتیش… خشکم زده بود.پسره هر چه قدر تکونش داد لعنتی به هوش نیومد. زبونم بند

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه پارت 9

رمان تدریس عاشقانه پارت 9

  پوزخند شایان روی اعصابم بود. با لبخند محوی گفت _بمون حساب کنم میام می رسونمت. اون که رفت نگاه دلخوری به آرمان انداختم. پری بلند شد تا به سمتم بیاد اما نموندم و از کافه بیرون زدم.دستم و برای اولین تاکسی بلند کردم و سوار شدم. با حرص پوست لبم و کندم…بیشتر از اینکه از بودنش با پری حرصم

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت 8

  به پهلو شدم و با لبخند محوی به صورت غرق خوابش نگاه کردم آخی… ناز بشی پسر که انقدر تو خواب مظلومی! تره ای از موهام و گرفتم و به سمت بینیش بردم. می دونستم خستست اما خوی شیطنتم گل کرده بود و کاریش نمیشد کرد. اخماش در هم رفت و بینیش رو خاروند. ریز خندیدم و دوباره کارمو

ادامه مطلب ...

رمان تدریس عاشقانه پارت 7

  هیچ توجهی به حرفم نکرد.. چند نفری که توی حیاط بودن با تعجب به ما نگاه میکردن.. توی ساختمون در یه کلاس خالی رو باز کرد و هلم داد داخل.. خودشم پشت سرم اومد و گفت _کی بود این پسره؟ اولین دروغی که به ذهنم رسید و گفتم _هیچکی بخدا…قبلا دانشجوی همین دانشگاه بود خب… خب… خواستگارم بود. جلو

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت 6

عمه با عصبانیت گفت _نمیشه… اصلا نمیشه من چنین اجازه ای نمیدم. بابام اخم کرد و گفت _اونی که باید اجازه نده منم خواهر نه تو اما این گندی که پسرت بالا آورده… _از کجا معلوم دختر خودت گند بالا نیاورده؟احترامت واجب داداش اما پسر من بی اجازه دست به سمت دختر کسی دراز نمیکنه. خون بابام جوش اومد و

ادامه مطلب ...

رمان تدریس عاشقانه پارت 5

  صدای زنگ آیفون که بلند شد دوباره غر غر های مامانمم شروع شد _چه عجب…الانم می‌خواست نیاد.اگه من گذاشتم این ازدواج سر بگیره. یه ماه از نامزدیمون گذشته یه باز ندیدم زنگ بزنه یا بلند شه بیاد. دکمه ی آیفون و زدم و گفتم _تو دانشگاه همو می بینیم مامان _خوب ببینی تو دانشگاه مگه میشه نامزدبازی کرد؟ چشم

ادامه مطلب ...

رمان تدریس عاشقانه پارت 4

  با چشم های اشکی نگاهش کردم و خواستم حرف بزنم که بابام مچ دستمو کشید و غرید _تا وقتی خطبه ی عقد خونده نشده حق نداری با این هم کلام بشی! راه بیوفت. آرمان مثل برق از جاش بلند شد و گفت _دایی جان اجازه بدید من حرف بزنم. شرمنده نگاهش کردم.. اون چه گناهی کرده بود. بابام حتی

ادامه مطلب ...

رمان تدریس عاشقانه پارت 3

  وحشت زده نگاهش کردم. بازوم و دنبال خودش کشوند که آرمان گفت _ببرش معاینه…اون وقت می‌فهمی که دخترت پاکه! با این حرف بابام متوقف شد. ناباور به آرمان نگاه کردم که گفت _میدونم واسه سوگل چه قدر سخته میدونم قلب دخترتو با این کار میشکنی اما ببرش معاینه،حداقل بهتره تا بکشیش. با با تته پته گفتم _آرمان چی داری

ادامه مطلب ...

رمان تدریس عاشقانه پارت 2

* * * * با خشونت پاشو روی ترمز گذاشت و گفت _پیاده شو! قیافه ی مظلومی به خودم گرفتم و گفتم _میگم یه وقت کار امروزمو سر امتحانام تلافی نکنی گناه دارم. در حالی که از عصبانیت رنگ عوض کرده بود گفت _آبرو نذاشتی واسم سوگل اون چه کاری بود کردی؟ حق به جانب گفتم _خوب کردم خیر سرت

ادامه مطلب ...
رمان تدریس عاشقانه

رمان تدریس عاشقانه پارت یک

  دستم و زیر چونم زدم و با لذت به استاد ترم جدید نگاه کردم. پری سقلمه ای به پهلوم زد و گفت _مثل اینکه حسابی چشم تو گرفته ها…لابد الان داری خیالبافی می کنی.بین این همه کشته مرده تو شانسی نداری رفیق! آهی از سر لذت کشیدم و گفتم _یه حسی بهم میگه این دیگه نیمه ی گمشدمه. خندید

ادامه مطلب ...