رمان این من بی تو پارت 710 اردیبهشت 1401106 دیدگاه تکانی به پاهای خشک شده ام دادم. جعبه ی کوچک دکتری ام حالا به درد می خورد. پرده توری را کنار زدم و با دیدن روی هم افتادن دمپایی…
رمان این من بی تو پارت 69 اردیبهشت 140113 دیدگاه – مگه نگفتم در و باز بذار! پاهایم را در آغوش کشیدم. – بیا پایین یکی می بینتت. حرفم تمام نشده روی زمین پرید. برای او هیچ در و…
رمان این من بی تو پارت 58 اردیبهشت 140142 دیدگاه دیوارهای خانه کاری که مستان نمی کرد را می کردند. پا روی خر خره ام گذاشته و می فشردند. بی تاب کمی در جایم جا به جا شدم. فرش…
رمان این من بی تو پارت 47 اردیبهشت 140118 دیدگاه بعید بود نداند با یادآوری گذشته هر لحظه قلبم را می فشرد. خاطرات خوشی که در این چند روز گذشته حسابی پا روی خر خره ام گذاشته بودند. –…
رمان این من بی تو پارت 36 اردیبهشت 140182 دیدگاه تردید را کنار گذاشتم. با این که گفته بود اما سر و صدای طبقه ی پایین استرسم را بیشتر می کرد. خانه ی حاج فیضی و این ماجراها!… من…
رمان این من بی تو پارت 25 اردیبهشت 140127 دیدگاه نامحسوس نیشم شل شده بود که صدای محمدابراهیم لب هایم را بهم دوخت. بار اول بود بلندتر از حد معمولش حرف می زد. دو برادر کاملاً متضاد هم بودند،…
رمان این من بی تو پارت 14 اردیبهشت 140127 دیدگاه – عروس فراری شده سوار گاری شده… گفت و قهقهه ی بلندش شانه هایم را بالا انداخت. زیادی سرخوش و نترس بود و البته اعصاب خورد کُن… – می…