رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 62
از بس که جیغ زده و سلیطه بازی درآورده بودم خودم خسته شده بودم… سر و ته مرا از پارکینگ تا آپارتمانش آورده بود که انگار کل خون تنم تو سرم جمع شده بود که همه چیز را دوتایی و تار می دیدم… از تقلای زیاد نفس نفس می زدم و با حرص و