دسته‌بندی: رمان جزر و مد

رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 13

      وایساد سر جاش     _خستم حاج خانوم…..هم اینکه انگار آقا محمد طاها دوست ندارن باهاشون سر یه میز بشینم…..     چی گفت؟؟چشمای مادر یه لحظه رو صورتم نشست حرصم رفت و شرمندگی اومد فقط به خاطره غم نگاهش هیچی نگفت ،دستاشو گرفت و رفتن سمت پله ها     _شما نرید پله ها اذیتتون میکنه

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 12

      ابدا دلم براش نمیسوخت برعکس شاید لذتم میبردم از عصبانیتش شاید آرومم میکرد شاید داغ عمو رو برام کم میکرد و دلم خنک میشد…..نمیدونم ولی برام مهمم نبود     وارد شدم و کفشامُ با صندلم عوض کردم چند دقیقه مکث کردم تا بالاخره اومد صورتشو پاک کرده بود و دنبالم راه افتاد     به سالن

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 11

      _ما گدا نیستییییم     صدای یه زنی از دور اومد   _محمد طاها کیه مامان جان؟     _هیچکس مادر……اومدن برای کمک 》”     پشت پلکم سوخت ولی به زور اَشکامو نگه داشتم تا نریزه     محمدطاها&     رسیدم به در ساختمون و خواستم برم داخل که یه لحظه پشت سرمو نگاه کردم

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 10

      _از قصد نبود من اصلا ندیدم…..باور کن     بازم نگام نکرد واااای حتما فکر میکنه دارم خودمو بهش قالب میکنم پسره ی از خود مچکر     خداروشکر فرود اومدنی حواسم بود و دستامو تو هم قلاب کردم تا سمت اون نرم خیلی بد و وحشتناک بود برام هیچی حس نمیکنی ولی همینکه میگه میخوایم فرود

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 9

      کوتاه نگاهم کرد و بعد به ساعتش منم چیزی بهش نگفتم ،بیشتر از این حوصله ی بحث کردن باهاشو ندارم   _چند ساعت دیگه پرواز داریم     یاد حرفش تو بیمارستان افتادم که گفت دوتا بلیط بگیره تنها نیست   _از اول میدونستی باهات میام مگه نه؟چی به مامانم گفتی؟     _فقط راجع به یه

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 8

    _فعلا که خیلی به موقع اومدن   _مامان از صبح تا حالا سرم داره میترکه الانم یه ساعته منو سرپا نگه داشتی هی برو برو میدونی حرف زور تو کتم نمیره پس ول کن این قضیه رو   _زور کدومه؟ تا الان من بزرگت کردم چون بچه ی مردی بودی که دوسش داشتم و نمیخواستم پیش پدربزرگت باشی

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 7

    اصلا اینجوری بهتره، این که حرف نمیزنه و منم کلا باهاش معذبم تازه اصلا حقشم هست اون همه بالا حرصم داد با روزه ی سکوتش اینم تلافیش   هنوزم چشماش رو من بود که من بی تفاوت نگاهمو دادم به بیرون   راه افتاد و هیچی نگفتیم تا رسیدیم خونه بی حرف فقط یه تشکر کردم و پیاده

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 6

    جوابمو نداد……حتی روشو برنگردوند   _مادرم کجاست؟   بازم هیچی نگفت….نکنه بلایی سرش اومده   ترسیدم و خواستم از روی تخت بلند شم و برم بیرون خودم بگردم دنبالش که تا نیم خیز شدم سرگیجه ی بدی گرفتم و مجبور شدم دوباره دراز بکشم   که همون موقع دکتر اومد و از گوشه ی چشم دیدم داره میاد

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 5

        _فقط تا امشب وقت داری پول حلال دربیاری چون فردا صبح که از مادرت شکایت کردم باید تو دادسرا دنبال کاراش باشی……   گفت و سمت در چرخید و من گیج شده از حرفش نفهمیدم چطور ازش جلو زدم و دری که نیم باز بود محکم بستم و بهش تکیه دادم   الان دقیقا تو فاصله

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 4

      صداش رو هم باید به جذابیتش اضافه کنم بم و مردونه ولی ای کاش به جای این ظاهر همه چیز تموم باطنش درست میشد و یه ذره شعور داشت و حداقل یه سلام میداد…..   دست از آنالیزش برداشتم و جدی شدم حتما اینم اومده تا حرفای مادربزرگش رو بزنه و راضیم کنه واینجاست که میگن خدا

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 3

        _مامان…..من یه تار موی سفید تو رو به کل اِهِن و تولوپ اون جماعت نمیدم که از ترس اینکه نکنه ثروتشون کم بشه و آبروشون بره که پسرشون یه زندگی پنهانی داشته حتی به عروس و نوه شون یه سقف بالاسر ندادن که گیر منوچهر نیوفتیم   بغلش کردم و گونشو محکم بوسیدم   _الانم الکی

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 2

    به مامان من گفت عروس؟؟؟ چقدر مسخره دیگه خیلی حرصم دراومد   _نمیخوام حاج خانوم   _حداقل بگو مادربزرگ   تو چشماش زل زدم و با جدیت گفتم   _ببخشید……عادت ندارم   من اصولا دختر آرومی ام وتا وقتی لازم نباشه تندی نمیکنم ولی نمیدونم چرا انقدر جلوی این زن جسارت داشتم   ازم رو گرفت و مامان

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 1

  رمان جزر و مد   با حس لمس چیزی روی بازوم و فکر کردن به اینکه سوسکی چیزی باشه چشمام باز شد چندش طور دست کشیدم رو بازوم و برگشتم ولی….. با دیدن هیبت اون کثافت کنارم رو تخت خشک شده بودم   ‌_شب بخیر….   ابرو بالا فرستاد   _اعتراف میکنم اومدن اینجا سخت بود ولی تو ارزشش

ادامه مطلب ...