رمان جزر و مد پارت 11 - رمان دونی

 

 

 

_ما گدا نیستییییم

 

 

صدای یه زنی از دور اومد

 

_محمد طاها کیه مامان جان؟

 

 

_هیچکس مادر……اومدن برای کمک 》”

 

 

پشت پلکم سوخت ولی به زور اَشکامو نگه داشتم تا نریزه

 

 

محمدطاها&

 

 

رسیدم به در ساختمون و خواستم برم داخل که یه لحظه پشت سرمو نگاه کردم

نبود….

 

لعنتی امروز به قدر کافی مراعات کردن منو دیده فکر کرده قراره همین باشم

 

 

رفتم دنبالش اتفاقی سمت درستو انتخاب کردم

دیدم روبه روی تاب وایساده بود مثل ۱۴ سال پیش

 

یادمه بعد از اینکه مامانش رفت تا تنها با حاجی صحبت کنه یه ذره از حرفاشونو شنیدم ولی مهم ترینش یه چیز بود

 

“پس یعنی پسر من به خاطره تو و این دختر مدام میزد به جاده که اینطوری تصادف کرد و منو به خاک سیاه نشوند؟”

دیگه نفهمیدم چیکار میکنم

رفتم سمت او دختر بچه و حسابی ترسوندمش

 

 

بعدم که مادرش اومد

و حاجی هم دنبالش ، حرفای تندی بهش زد و انداختشون بیرون

ولی چه فایده که داغ دل هیچ کدوممون حتی یه ذره کم نشد

 

 

بعد از چند ماه که حاجی با رفتن عمو کنار اومده بود به بابا که تو تبریز بود اسم زنه رو داد وگفت بره پرس و جو کنه ببینه راست میگن یا نه که بعد از چند روز گفت از اونجا رفتن

 

#جزرومد

#پارت۴۹

 

 

حاجی ام فکر کرد حتما ترسیده که دروغش لو بره و فرار کرده

همه چیز برامون تموم شده بود تا چند ماه قبل از فوت حاجی

یه دفعه بعد از ۲۰ سال رفت تبریز به کارگاه فرش بافیمون سر بزنه که نادر، تنها کسی که در جریان ازدواجشون بود ازش سراغ زن و بچه ی عمو رو گرفت

 

 

فقط اون میدونست چون مرد درست و قابل اعتمادی بود و آخر هفته هایی ام که میومد تهران از نادر میخواست حواسش به زن و بچه اش باشه

 

 

اونجا بود که تازه حاجی فهمید اون زن راست میگفت

 

 

حاجی اون روزا خیلی پریشون بود

یه روز قسمم داد که پیداشون کنم و ازشون حلالیت بگیرم و تمام حق و حقوق عمو رو بهشون بدم

چند ماه بعدم فوت کرد و من تنهاتر از قبل شدم

کارها و مسئولیت کل خانواده رو دوش من افتاد ولی به حاجی قول داده بودم مادر جونم بی تابیش بیشتر شده بود از وقتی فهمید عمو یه بچه داره که کسی نمیدونه کجاست

چند نفرو استخدام کردم تا پیداش کردن

 

 

از اون زن و دخترش خوشم نمیاد هنوزم فکر میکنم مثل شهره چسبید به یه عمو تا زندگیشو از این رو به اون کنه ولی شانس باهاش یار نبود که عمو از دست رفت وگرنه الان خانم این عمارت بود تا اون خونه ی ۳۰ متری

و حالا این دختر اینجاس و من بهش اعتماد ندارم ، شاید بخواد کار مادرشو تکرار کنه و به من یا امیر حسام نزدیک بشه شایدم چه میدونم ساده ترش بخواد از علاقه ی مادرجون به خودش استفاده کنه و سرکیسه اش کنه

 

 

البته بعید میدونم قید اولی و ثروت شمس رو بزنه و فقط به چند صدمیلیون به واسطه ی مهر و محبت مادرجون اکتفا کنه چون دختر زرنگیه

 

#جزرومد

#پارت۵۰

 

 

با اون وضع خانوادشون میتونست خیلی راحت قبول کنه و با مادر و امیرحسام بیاد اما طولش داد و اون پیرزنو اذیت کرد تا ارزش خودشو ببره بالاتر ولی فکر نمیکرد من جلوش دربیام و خبری از ناز کشیدن نباشه

 

 

به هر حال فهمیدن اینکه که این جماعت به چیزی جز پول فکر نمیکنن زیادم سخت نیست اونم با چیزایی که من ازشون دیدم

 

 

قرارم نیست اونو به حال خودش بزارم تا دور برداره خبریه حواسم بهش هست تا خطا نره

حداقل فعلا همین که مادر آرامش داشته باشه و کمتر غصه بخوره برام کافیه

 

 

این همه مدت به چی زل زده بود و نمیدونم

ولی هنوزم پشت به من بود

 

 

_بیا بریم…..نمیخوام بیشتر از این مادر جون منتظر بمونه

 

 

_هنوزم فکر میکنی بابام به خاطره من رفت؟

 

 

“_عمو ، ای کاش تو بابام بودی بابای خودمو دوست ندارم

 

 

_ولی بابا خیلی دوستت داره آقا محمد طاها

 

 

_اگه دوستم داشت نمیرفت تبریز منو تنها بزاره

 

_تو رو حاجی اجازه نداد ببره چون خیلی کار داشت و نمیتونست بهت برسه

 

_دروغ نگو سپیده میگفت بابا ما رو نبرده چون شهره نذاشته

 

_من کی به شما دروغ گفتم؟؟

 

#جزرومد

#پارت۵۱

 

 

_هیچوقت……عمو تو که بچه نداری بزار من و ماه گل بچه هات بشیم دیگه

 

 

_از کجا میدونی بچه ندارم…….شاید مثلا یه دختر خوشگل داشته باشم

 

 

_پس کو ؟چرا اینجا نیست ؟

 

_میبینیش ولی الان نه بعدا”

 

 

یادمه اون موقع به مادر جون گفتم عمو یه دختر داره اونم تعجب کرد و ازم پرسید دیگه عمو بهت چی گفت؟ منم بهش گفتم میگه بعدا میبینیش

 

 

خندید و بهم گفت آره بعدا زن میگیره انشالله بچه دارم میشه اون وقت میبینیش

 

 

عمو این دختر بچه ی تو نیست بچه ی همون زنیه که تو رو از ما گرفت

 

 

جوابشو ندادم یعنی اصولا زیاد حرف نمیزنم با این دختر که اصلا

 

 

_بریم……مادر منتظره

 

 

برگشت سمتم چشمان خیس بود ولی گریه نمیکرد

 

 

_جوابمو ندادی؟

 

 

_هنوزم نظرم همونِ تو و مادرت به کشتنش دادین

 

قطره اشکش ریخت و صداشو بلند کرد

 

 

_ولی اون بابای من بود……تو حق نداشتی به من همچین حرفی بزنی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 114

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی

  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین خسرو خان… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ساقی شب به صورت pdf کامل از نیلا محمدی

      خلاصه رمان :   الارا دختر تنها و بی کسی که توی چهار راه گل میفروشه زنی اون رو می بینه و سوار ماشیتش میکنه ازش میخواد بیاد عمارتش چون برای بازگشت پسرش از آمریکا جشنی گرفته الارا رو برای کمک به خدمتکار هاش می بره بجای کمک به خدمتکارهاش میشه دستیار شخصی پسرش در اون مهمونی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
رمان جاوید در من

  دانلود رمان جاوید در من خلاصه : رمان جاويد در من درباره زندگي آرام دختريست كه با شروع عمليات ساخت و ساز برابر كافه كتاب كوچكش و برگشت برادر و پسرخاله اش از آلمان ، اين زندگي آرام دستخوش نوساناتي مي شود. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زندگی سیگاری pdf از مرجان فریدی

  خلاصه رمان : «جلد اول» «جلد دوم انتقام آبی» دختری از دیار فقر و سادگی که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه. دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
2 ماه قبل

فکر گنم محمدطاها خودش یه نامادری داشته حالا تلافی بدی اونو سر این دخترعمو و مادرش در میاره

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x