رمان خان زاده جلد سوم پارت 3415 فروردین در 10:04 pm35 دیدگاه همین صدای بغض آلودم کافی بود که پدرم بترس و نگران بشه وحشت زده از این همه حجم بغض توی صدای من پرسید _ چه اتفاقی افتاده عزیزم چی…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 3311 بهمن در 4:15 pm51 دیدگاهداشت منو خام می کرد که دوباره روی تخت خوابش باشم؟ که دوباره از من سوء استفاده کنه اما نه خوب که فکر میکردم خامکردن نبود من چاره ای جز…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 3224 دی در 5:21 pm11 دیدگاههر کسی که اون اطراف بود با دیدن ما با خودش به فکر میکرد یه زوج عاشق و خوشبخت و داره میبینه اما واقعیت زندگی ما چیز دیگه ای بود…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 314 دی 140024 دیدگاهنقطه امید بود این مسافرت باید تمام سعیمو می کردم که مشکلی به وجود بیاد و این بچه سقط بشه باید هرکاری میکردم که به خواستم برسم پس یه شلوار…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 305 آذر 140027 دیدگاه من از تو بدم نمیاد میفهمی تنها چیزی که مانع از این میشه عاشقت بشم پدر و مادرتن تو برام خیلی با ارزشی درسته می خوام انتقام بگیرم…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 295 آبان 140016 دیدگاه منی که یه زمانی قرار بود همچین زندگی داشته باشم و الان به این روز افتاده بودم دست شاهان روی تنم بالا و پایین میشد و نوازش دستای داغش…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 2816 مهر 14005 دیدگاه شاهو محکم روی میز کوبید و گفت _داری چیکار می کنی بیتا یادش میدی تا غلط اضافی بکنه؟ بیتا کلافه گفت _ یه نگاهی بهش بنداز کم خونی…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 2724 شهریور 1400بدون دیدگاه _بخواب یک ماه تمام فرصت داری اینقدر بخوابی که خستگی از تنت در بره اینجا فقط باید استراحت کنی.. دراز کشیدم و چشمامو بستم اما خوابم نمیومد میترسیدم بخواب…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 267 شهریور 14003 دیدگاه اونم یه ادم بود اونم قلب داشت اونم اگر میخواست میتونست کمکم کنه اما خودش نمیخواست پس حرفاش و نشنیده گرفتم برام ذره ای حرفاش مهم نبود وقتی کارشو…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 2518 مرداد 14002 دیدگاه تک به تک حرفهای پدر و دوست داشتم بهم حس خوبی میداد اما الان فقط باید به راضی کردنش میرسیدم پس بیشتر بهش نزدیک شدم و سرم رو…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 245 مرداد 14003 دیدگاه نیم ساعتی از برگشتن به خونه میگذشت که صدای گوشی من از فکر و خیال بیرون آورد با دیدن اسمش تنم لرزید اما مجبور بودم که جواب بدم تماس…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 2322 تیر 14008 دیدگاه دستش که توی دستم بود و با درد رهاکردم اشتباه بود کمک خواستن از زنی که آشنا و دوست شاهو بود پلک روی هم گذاشتم اسم خدا رو…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 229 تیر 14002 دیدگاه دستش که توی دستم بود و با درد رهاکردم اشتباه بود کمک خواستن از زنی که آشنا و دوست شاهو بود پلک روی هم گذاشتم اسم خدا رو…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 2127 خرداد 1400بدون دیدگاه سرمو پایین انداختم نمیخواستم با اون آدم چشم تو چشم بشم در اتاق که باز شد عطر خاص شاهو کل اتاق و پر کرد نفس کشیدن تو هوایی که…
رمان خان زاده جلد سوم پارت 2031 اردیبهشت 140012 دیدگاه از پشت میزش بیرون اومد و درست کنار من نشست دستمو توی دست گرفت و رو به شاهو و گفت _ میتونی بری بیرون خودم وقتی کارمون تموم شد…