دسته‌بندی: رمان خدمتکار عمارت درد

“خدمتکار عمارت درد”پارت 14

  با گفتن وضعیت مارال خیالم راحتر شده بود شوک عصبی چیه؟! با یه شوک حالش اینطوری بشه خدا لعنتم کنه   طاقت ندارم باید ببینمش فقط پنج دقیقه اجازه دادن ببینمش   + چجوری بزارم بری…   غرقه خوابه   دستشو گرفتم واسه اولین بار آخ موهات… موهاشو کنار زدم یه بدسه زدم به پشونیش   عاقبت راز دلم

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد”پارت 13

  مارال رو تخت افتاده بود بدنش بی جون بود خدایا چرا نفس نفس میزنه   +مارال پاشو دختر ببینم پاشو ببینمت تو که اینقدر ضعیف نبودی چرا اینطوری شدی؟! پاشو میدونی بلد نیستم ناز بکشم با دستام موهاشو پس میزدم فرهاد محکم با زورش هلم رفتم عقب.‌‌..   فرهاد: داری چیکار میکنی؟! برو کنار نمبینی نمیتونه نفس بکشه  

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 12

    “کوروش”   + از کی تا حالا قهرمان شدی؟! مگه داری لباس میخری؟!   فرهاد: خودت داری میگی اسیره منم این اسیرو میخوام ازت بخرم   من نمیدونم این فرهاد چه گیری به مارال داده   + فروشی نیست آقای قهرمان   فرهاد: پنجاه درصد از سهام  شرکتو به اسمت میزنم   جا خوردم این داره چیکار میکنه

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد”پارت11

    کوروش:فرهاد رزا رو برسون خونه   رزا: من جایی نمیرم… اینجا چه خبره؟! اصن مارال چه ربطی به تو داره   کوروش محکم به موهامو چنگ زد   کوروش: میخوای بدونی چه خبره؟!   دیگه تحمل دردو نداشتم دستم دیگه مطمئن بودم شکسته…   + توروخدا کوروش توروخدا ولم کن موهام …آخ درد داره   التماس کردم موهامو

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد”پارت 10

  فرهاد: آمادگی نمیخواد من میخوام دختری که پسند کردم بهش معرفی کنم…   این چی میگفت؟! پسند کرده؟! این میگفت مثل دوست باشیم   + هر چی باشه من آمادگیشو ندارم الان من برم   چند قدم که برداشتم مچ دستم اسیر دستش شدم   فرهاد: مارال کوجا میری؟! حق میدم زوده تو رو به خونواده ام معرفی کنم

ادامه مطلب ...

“خدمتکارعمارت درد” پارت9

  فرهاد: مهم نیست   منم چیزی نگفتم سرمو انداختم پایین   خبری از کوروش نداشتم تو سالن رقصم نبود حق با سارا بود حتماً سرگرم دوست دخترشه   فرهاد: با کوروش چه نسبتی دارین؟!   چی باید الان بهش بگم بگم خدمتکار این عمارتم زیر دستش دارم زجر میکشم اومدم تو این مهمونی یکی نجاتم بده   + کوروش

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت8

  این کی بود دیگه؟! حالا هر چی من خودمو از بقیه پنهون میکنم …   + نظر تو بنداز تو صندوق پیشنهادات   کت شلوارش قشنگ بود خوش دوخت بود بهش میومد پشت نقاب نمیشه ببینیش چقد سخته…   _ نخوری برات بهتره نظر ندادم گفتم بخوری حالت بد میشه بدنت نمیکشه اینو بخوری…‌   + مرسی که گفتین

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت7

  سارا: چشاتو وا نکنی مارال هر وقت باز کن   خوب اینم تموم شد…   حالا باز کن   وای خدا این منم چقدر عوض شدم…   بلند شدم یه چرخی دور خودم زدم   چقدر این لباس نازه مثل پرنسسای توی قصر شدم   سارا: خوب نظرت چیه؟!   سارا رو بغل کردم   +  تو محشری خیلی

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 6

خودمو انداختم رو تخت… به قاب عکس نگاه میکردم الان که بیشتر نگاه میکنم کوروش جذاب تر شده هم خوشگل تر   هی خدا مبارک صاحبش‌…   میشه من زنش بشم؟! نه مارال بس کن تو کوجا کوروش کوجا؟!   چرا نشه خوب من یه خدمتکارم اون صاحب شرکت فرقمون چیه؟!   خدمتکار خودمم دارم میگم خدمتکار…   یکی داشت

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد”پارت 5

  زبونم بند اومده بود بزور نفس میکشیدم…   نمیتونستم از سر جام تکون بخورم   بغض ام گرفته بود همین طور داشتم نگاه کوروش میکردم   با شنیدن اسمم از زبون کوروش بغضم شکست فقط همین جور گریه میکردم با خودم میگفتم من کاری نکردم نمیدونم چیشد که شکست…   یهو دستم کشیده شد به طرفش و محکم داره

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 4

سرش تو گوشی بود هی پوزخند می‌زد رفتم جلوتر   +  آقا منو صدا کردین؟!   سرشو که آورد بالا محو چشمای عسلیش شدم چقدر رنگ چشماش آدمو جذب میکنه   یکی محکم زد تو میز که اومدم به خودم مارال خاک تو سرت دختر باز خراب کردی…   کوروش: مارال با توام حواست کوجاست؟!   +  ببخشید آقا حواسم

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 3

  اینقدر دست پاچه شده بود که نفهمیدم چجوری از لبم خون اومده…   +اَه چجوری خون اومد؟!   کاش یکی بره درو باز کنه الان این عمارتو رو سرمون خراب میکنه…   +سارا برو درو باز کن آقا پشت دره!   سارا: ها؟! کی؟! آقا کیه؟!   +  سارااا! کوروش دیگه!   سارا: وای زودتر بگو دیگه چرا تو

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت 2

بعد از اون اتفاق کوروش عوض شد تبدیل به یه آدم بی رحم میشه سردو بی احساس ولی کیانا خواهرش روحیه خودشو از دست میده و به آمریکا مهاجرت میکنه… من میخواستم کمک کوروش کنم ولی نشد من بعد مرگ خونواده خودم شدم براش خدمتکار عمارتش جایی رو نداشتم برم کسی رو نداشتم که … ده سال از اون اتفاق

ادامه مطلب ...

“خدمتکار عمارت درد” پارت اول

“خدمتکار عمارت درد”   میشه منم معنی آزادی رو بفهمم منم راحت بتونم زندگی کنم بدون هیچ قید و بندی… در رویای پرواز تو غرقم نیست مرا آغوشی جز مرگ بگذار که آهسته بمیرم من از آنم که بی درد بمیرم     لیلا که شدی حال مرا میفهمی… مجنون تمام قصه ها نامردند!   مشغول جمع کردن برگ درختا

ادامه مطلب ...