رمان خلسه پارت 5
۱۴ ساله بودم و مدتی بود که درگیر احساسات جدید و غریبی بودم که برای خودم هم عجیب بود… نگاهم هر شب از پنجره ی اتاقم به نور چراغ خانه ی مش حسن بود و عجیب دلخور بودم که چرا من هم مثل شیوا و مبینا در آن خانه نیستم… هنوز برای خودم شفاف نبود که دلیل این حس