رمان دلارای پارت 345
صدای موزیک دیوارهارا می لرزاند رقص نورهای خاصِ کلاب را در کل دبی تنها میشد همانجا به چشم دید گارسون ها منظم پذیرایی میکردند و دود فضا را گرفته بود هاوژین ترسیده سرش را در گردن ارسلان فرو برد و او کلافه پوف کشید نباید بچه را از دلارای میگرفت پدر