رمان دلارای پارت 3081 مهر در 9:49 am60 دیدگاه چندین دقیقه مشغول دیدن پرنده ها بود اما خیلی زود همه چیز برایش تکراری میشد ارسلان کلافه شده بود نمیدانست همهی بچه ها اینطور…
رمان دلارای پارت 30719 شهریور در 8:46 pm240 دیدگاه **** با سر به بادیگارد ها اشاره زد کنار بروند و همانطور که با فرد پشت خط هماهنگ میکرد وارد کلاب شد _ میخوام راس ساعت هفت…
رمان دلارای پارت 3067 شهریور در 9:49 am246 دیدگاه _ شایدم همون یارو که اون روز تو زیرزمین اومده بود سراغت بیاد ، چطوره؟ دروغ که شاخ و دم نداشت! مرد را همان شب به…
رمان دلارای پارت 3052 شهریور در 10:28 pm182 دیدگاه _ بذارش روی تخت با شنیدن صدای آلپارسلان هاوژین را بیشتر به خود فشرد ارسلان با اخم جلو آمد _ بذارش روی تخت ،…
رمان دلارای پارت 30430 مرداد در 4:48 pm90 دیدگاه دومین آسانسور فقط با کارتی که دست آلپارسلان یا مهمان های ویژه اش بود باز میشد کارت اتاق را به صفحه چسباند و در باز شد…
رمان دلارای پارت 30329 مرداد در 11:50 am65 دیدگاه فکرش متمرکز کار نمیشد نمیتوانست تمرکز کند خیال هاوژین که با آن وضع او را دست علیرضا رها کرده بود و دلارای آرامش نمیگذاشت پوف…
رمان دلارای پارت 30228 مرداد در 2:46 pm16 دیدگاه آلپارسلان جلو آمد با تهدید انگشت اشارهاش را کنار سر جمیله روی دیوار کوبید و تاکید کرد _ دارم بهت هشدار میدم جمیله بدون اجازهی من…
رمان دلارای پارت 30127 مرداد در 4:31 pm25 دیدگاه دلارای بی حال نالید _ دختر منه پاهایش لرزید ارسلان بازویش را نگه داشت تا زمین نخورد _ پدرش منم! دلارای چشمانش را…
رمان دلارای پارت 30024 مرداد در 9:58 am129 دیدگاه دلارای جمله اش را نشنید تنها دخترکش را دید که در آغوش علیرضا از کلاب دور میشوند وحشت زده صدایش را بالا برد _ کجا میبره…
رمان دلارای پارت 29923 مرداد در 2:39 pm41 دیدگاه اتومبیل توقف کرد یکی از بادیگارد ها در را باز کرد و به محض پیاده شدن صدای دلارای را شنید _ هاوژین؟ پوزخند زد باز…
رمان دلارای پارت 29815 مرداد در 5:19 pm389 دیدگاه ارسلان همچنان به موجود کوچک میان دستانش زل زده بود او کی تا این اندازه صبور شده بود؟ دخترک برای کلافه کردنش از هیچ تلاشی دریغ…
رمان دلارای پارت 2979 مرداد در 12:25 pm508 دیدگاه علیرضا با رنگ پریده توضیح داده بود که او و آلپارسلان تنها بچه را عوض کرده بودند و به عقلشان نرسیده بود باید دوباره پوشکش کنند و ابوتراب…
رمان دلارای پارت 2966 مرداد در 4:33 pm278 دیدگاه آلپارسلان چند نفس عمیق کشید و بالاخره توانست خودش را کنترل کند علیرضا با نیش باز صدای آهنگ عربی را بالا برد _ دو بار دیگه…
رمان دلارای پارت 2954 مرداد در 6:46 pm244 دیدگاه ابروهای علیرضا بالا پرید و آلپارسلان بچه را از میان دستان او بیرون کشید علیرضا خودش را عقب داد _ ازش آب میریزه ، خشکش…
رمان دلارای پارت 2941 مرداد در 6:52 pm424 دیدگاه چشم غره ای به نیش باز او رفت و سعی کرد اعتنا نکند اما نشد پنجره های ماشین را پایین کشید و غر زد _ دارم…