رمان دلارای

رمان دلارای پارت 275

73 دیدگاه
      دلارای آرام زمزمه کرد   _ من دزد نیستم الهه آدرس خونمو داره اگر چیزی کم شده بود….   _ بشین عزیزم الهه براش آب بیار بعد…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 274

10 دیدگاه
      دلارای آه کشید و نقاب خنده را کنار گذاشت   هاوژین گریان را زیر سینه اش خواباند و آرام زمزمه کرد   _ جان مامان … گرسنه…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 273

53 دیدگاه
        _ فقط؟   لبش را زیر دندان کشید و زمزمه کرد   _ فقط!   مرد اخم کرد   _ به عنوان مادرش نفهمیدی سیر نمیشه؟…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 272

58 دیدگاه
      سمت استخر رفت و زن را زیر نظر گرفت   با دور شدنش ناچار هاوژین را کمی دورتر در سایه گذاشت   دخترک ابروهای طلایی رنگش را…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 271

259 دیدگاه
          یکی از دخترها صدایش را بالا برد   _ اسمت چیه دخترجون؟   نگاهی سمتشان انداخت هر دو پیراهن و دامن کوتاه به تن داشتند…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 270

6 دیدگاه
        علیرضا پوف کشید   _ آب شده رفته تو زمین از تو جیبم درش بیارم؟   آلپ‌ارسلان دستی در هوا تکان داد و وارد اتاق شد…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 269

22 دیدگاه
        برای صدمین بار پوشکش را چک کرد و طوری که پرستار یادش داده بود آروغش را گرفت   هوا روشن شده بود که دخترک از شدت…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 268

2 دیدگاه
  _ دوران بارداری زیر نظر کدوم پزشک بودید؟   معذب موهایش را زیر شالش فرستاد و به دکتر خیره ماند   _ من … خب … زیر نظر پزشک…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 267

128 دیدگاه
        با ناخن پوست دستش را کند و اولین چیز که به ذهنش رسید را لب زد   _ ماشین!   زن چشم گشاد کرد   _…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 266

114 دیدگاه
          * * * * *   صدای سلام و احوالپرسی اطراف آزارش می‌داد   به سختی چشم باز کرد   دور تا دور تخت کناری…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 265

243 دیدگاه
    زن بچه را در پارچه دیگری پیچید و لبخند زد   _ ماشالله با این وزن طبیعیه انقدر مامانشو اذیت کنه تا دنیا بیاد مگه نگفتی پسره؟!  …
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 264

300 دیدگاه
          لبخند زد اما لبخندش دوام نداشت   درد دوباره شروع شد و هیچکس به صدای ناله هایش توجهی نمی‌کرد   هر دقیقه برایش ساعت ها…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 263

71 دیدگاه
        ارسلان نفس زنان سطل را پایین آورد و روی زمین پرت کرد   آب دهانش را کنار مرد انداخت و با نفرت غرید   _ دفعه…
رمان دلارای

رمان دلارای پارت 262

51 دیدگاه
      مشمایی روی میز گذاشت و رو به ارسلان ادامه داد   _ داروی شما آمادست نسخه‌اتونو بدید دارورو تحویل بگیرید   آلپ‌ارسلان خیره شیشه های شیر بود…
رمان دلارای

دلارای ⁦❤️⁩⁦

85 دیدگاه
    ❤️کلیپ سوپرایزی پارت های آینده دلارای👇👇 https://uupload.ir/view/vid_20230105_161659_013~2_x1vl.mp4/ 3.5/5 - (239 امتیاز)