رمان دلارای پارت 331

4.2
(463)

 

 

 

‏آلپ‌ارسلان ابرو درهم کشید‌

 

دلارای پشت هم غیرتش را نشانه می‌گرفت و او از خودش شاکی بود که چرا تیرهای دلارای به هدف می‌خورد!

 

مگر نه اینکه دخترک برایش آنقدرها هم مهم نبود؟!

 

_ زنم و من نکردم رقاصه‌ی کلابم!

وقتی پیداش کردم که رقاصه بود

 

دلارای غرید

 

_ من برای هیچکس نرقصیدم!

 

_ هیچکس جز علیرضا و هاتف و بادیگاردا!

 

_ از چی حرص میخوری؟ از خودت که مجبورم کردی؟

 

ارسلان عصبی صدایش را بالا برد

 

_ قرار نبود مادر بچه‌ی من تو دخترای خرابی باشن که هرشب زیر شیخا میخوابن

 

صدای دلارای زمانی که جیغ کشید می‌لرزید

 

_ من زیر هیچ شیخی نخوابیدم!

 

_ میخوابیدی اگر پیدات نمیکردم

 

نفس زنان سر تکان داد

 

قلبش تند میتپید و کمرش تیر‌میکشید

 

 

 

_ میدونی چیه؟ شایدم میخوابیدم!

شاید بالاخره با یکی از همین شیخا میخوابیدم تا شکم بچمو سیر کنم چون بابای بی غیرتش اونقدر شرف نداشت که بچه‌اشو گردن بگیره!

 

سمت چپ صورتش سوخت

 

هاوژین ترسیده سرش را در سینه‌ی ارسلان فرو برد و ارسلان غرید

 

_ خفه‌شو

 

دلارای دستش را به صورتش گرفت و بغض کرده خندید

 

صورتش نه ، قلبش می‌سوخت!

 

_ وقتی بزرگ شد براش تعریف کن پدر نمونه!

بهش بگو چه بلایی سر خودش و مادرش آوردی

بگو نمی‌خواستیش

بگو نخواستنت باعث شد چی به سرمون بیاد

 

ارسلان دندان هایش را روی هم فشرد

 

سعی داشت خودش را کنترل کند اما مگر می‌توانست؟!

 

در عمرش هیچ زمان سعی نکرده بود خوددار باشد

 

دلارای بغض کرده با غم موهای کوتاهش را محکم بست و زمزمه کرد

 

_ حواست بهش باشه

 

 

ارسلان پوف کشید

 

دلش نمی‌خواست دخترک اینطور در خودش فرو برود

 

کاش باز هم زبان درازی می‌کرد

 

دلارای از کنارش گذشت اما قبل از دور شدن بازویش میان دست ارسلان اسیر شد

 

_ کجا؟

 

دلارای نگاهش نمی‌کرد

 

_ کارای اتاق مهمونتون تموم نشد!

 

ارسلان او را سمت خود کشید

 

_ کارای اتاق مهمون به تو ربطی نداره

تو به کارای اتاق خودمون برس

 

_ خودمونی وجود نداره

 

ارسلان آرام انگشتش را روی قرمزی صورت دخترک کشید

 

_ عصبیم نکن

 

دلارای دندان روی هم فشرد و سکوت کرد

 

ارسلان دوباره نوازشش کرد

 

_ با اون زبونت عذابم نده

جلوی بچم نگو نخواستمش

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 463

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.3 (4)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

38 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
delvin
delvin
24 روز قبل

سلام وقتتون بخیر؛ببخشید دوستان من نمیتونم توی رمان های سایت رمان وان پیام بدم،کسی دلیلشو میدونه؟

Sevgi
Sevgi
25 روز قبل

نمیدونم چرا خیلی ها از رفتار ارسلان انتقاد میکنن ولی من حق رو ب اون میدم عاشق مردایه زورگو و سلطه گرو عصبیو اخموام دلی نمیخوادش بدش ب خودممم 😋😍

Sinsyoumaymade
Sinsyoumaymade
پاسخ به  Sevgi
24 روز قبل

شما تقصیر خودت نیست جانم شما مازوخیسم داری تشریف میبرید پیش یک روانکاو حل میشه به امید خدا

Lilyaz
Lilyaz
پاسخ به  Sevgi
24 روز قبل

ای جانم چه ناز نه مارو ول کن ما غیرعادی هستیم برا همون انتقاد میکنیم شما حال کن

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  Sevgi
24 روز قبل

😐

فاطی
فاطی
پاسخ به  Sevgi
24 روز قبل

ماسفانه افکار کسایی مثل شمان که انقدر زن رو تو سری خور و برده جلوه دادن متاسفم واسه هم جنس خودم که تحقیر شدن از سمت یک مرد رو ترجیح میده به با ابهت بودن

رومینا
رومینا
25 روز قبل

دوستان هر ماه یک بار بیاید چک کنید یه عالمه پارت هست

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  رومینا
24 روز قبل

👌🏻 😂

رضا
رضا
پاسخ به  رومینا
24 روز قبل

ن بابا فکر کنم ماهی ی بارم سر بزنیم بیشتر از دوتا پارت نباشه

Sinsyoumaymade
Sinsyoumaymade
25 روز قبل

این رمان هم شده مثل سریال ستایش
همونقد بی سر و ته همونقد دیر به دیر میاد همونقد طولانی آخرم بی نتیجه لابد
باز ستایش حداقل هر جمعه میومد تکلیفش یکم مشخص تر بود

Anisa
Anisa
پاسخ به  Sinsyoumaymade
25 روز قبل

وابی دمت گرم حق میگی😂✌🏻

هعی
هعی
26 روز قبل

خب حالا چی شد دقیقا؟

...
...
26 روز قبل

چرا کم کم پارت میدی؟!
مرض داری نصف جونمون میکنی؟!
الان باید بصبریم تاااااا ی هفته دیگه؟!
یا دوهفته دیگه؟!😑

M.h
M.h
27 روز قبل

ارس دست چپه

هعی
هعی
پاسخ به  M.h
26 روز قبل

😂 😂

آنا
آنا
پاسخ به  M.h
25 روز قبل

نخیر نابغه
وقتی طرف چپ صورتش سوخت یعنی اون با دست راست زده
چون روبروش واستاده بوده… اوکی؟

فاطی
فاطی
28 روز قبل

حالا که یه تحفه دیگه رو وارد رمان کردی زودتر پارت بده بابا رمان به هییییچ ثباتی نرسیده سه ساله تمومش کن

delvin
delvin
29 روز قبل

چه مزخرف!😐
باورم نمیشه یه روز مشتاق این رمان بودم

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  delvin
29 روز قبل

من ک جون میدادم براش
الان فهمیدم واقعا اسکل بودم ک وقتمو گذاشتم پاش😂😐

Asfh
Asfh
29 روز قبل

خانمی خیلی کم می‌نویسی

خواهر ارسلان:)
خواهر ارسلان:)
29 روز قبل

ساینا کیه بچه ها؟

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  خواهر ارسلان:)
29 روز قبل

ساینا یه خرابه که تازه وسط رمان پیداش شده اگه اشتباه نکنم انگاری قبلا دوست دختر ارسلان بوده و حتا یه مدت هم همو میخواستن ولی بنظرم اینجایی رمان نویسنده خطا کرد اصلا از نظر من اینجا رمان یهو ساینا پیداش شه این فقط به یه صورت اتفاق میوفته اینکه قراره حالا حالا ها پاسوز این رمان شیم

آخرین ویرایش 29 روز قبل توسط فاطمه موحدی
ماهرخ
ماهرخ
30 روز قبل

همین ارسلان مگه کتک خوردن مامانشو توسط پدرش ندیده؟؟؟مگه تعریف نمی‌کرد که چقدر به همش می‌ریخته …
مگه یکی از دلیل هایی که از حاجی بدش می آمد همین نبود ؟؟؟
پس چرا خودش مادر بچشو جلو بچش میزنه؟؟؟
این یعنی غیرت ؟؟

مریم
مریم
پاسخ به  ماهرخ
29 روز قبل

ادما نسبت ب هم متفاوت ی نفر از اشتباهات والدینش نسبت ب همدیگه و نسبت ب همون فرزند عبرت میگیره و بچه ای میشه ک تو بزرگسالی کاملا برعکس اون ادم پر از اشتباه پیرامونش میشه
ی نفر دیگ برعکس .. عقده میکنه و تموم اون حال و حرکات رو ظبط میکنه و بعدا جایی دیگه وقتی ک زورش برسه همون چیزایی رو ک ب سرش اومده و لحظه ب لحظه اش توی خاطرش ثبت شده رو جایی ک موقعیتش پیش بیاد پیاده میکنه
شخصیت ارسلان اینجوریه ک خیلی سعی کرده شبیه پدرش نباسه ولی ژنتیک پدرش رو ب همراه داره و دربرتبر تمام تلاشایی ک کرده تا شبیه اون مرد نباشه کاملا موفق نشده
پدرش ادم محدودی بوده ولی ارسلان خودش رو از اون محدودیت نجات داده پدرش فرزندخودش (هنگامه) رو نخواسته و براش کم گذاشته ارسلان نمیخواست بچه دار بشه چون میترسید بچه خودشو نخواد و به بچه اش ظلم کنه واسه همینه ک حرفای دلارای داغونش میکنه
پدرش پسر دوست بود ارسلان تا اینجای داستان موردی از پسر دوستی در خودش نشون نداده
و اره..
اون کودکی سختی رو گذرونده و توی سن بزرگ سالی داره تروماهاش رو پس میده
عصبی بودن بی اعتمادی خشن بودن ترس ب همراه داشتن نیاز ب تنهایی وابستگیه شدید غرور کاذب
اینا تماما نشون میدن ک پشت این ادمی ک ی کوه از غروره ی پسر بچه اسیب دیده قایم شده

delvin
delvin
پاسخ به  مریم
29 روز قبل

👌
باید اعتراف کنم که این دیدگاه شما کاملا درسته و بابت پارت گذاری نامنظم تا حالا به شخصه به این دیدگاه نرسیده بودم
اگه پارت گذاری منظم بود من و احتمالا بقیه دوستان به این دیدگاه میرسیدیم
احتمالا شما به تازگی رمان رو از پارت 1 به ترتیب خوندید

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
پاسخ به  delvin
29 روز قبل

دقیقا
رمان موضوع جالبی داره و با بقیه رمان ها متفاوته ولی حیف ک پارت ها کم و نامنظمن

مریم
مریم
پاسخ به  delvin
25 روز قبل

نههه ۳ ساله پاسوز این رمانم 😂😂😂
قربونت بشم ماهی شما

♡ روا ♡
♡ روا ♡
30 روز قبل

وای خدا یعنی میشه ارسلان آدم بشه ساینا فراموش کنه جلو بقیه با افتخار راجب دلارای حرف بزنه و جمیله ساینا حرص بخورن یعنی میشه این دو تا با هم خوب شن از اول رمان منتظریم که فقط ارسلان با دلارای خوب بشه آخه چطور میشه کسی که راه به راه دنبال یکی کل شهرو بگرده دوستش نداشته باشه

اشک
اشک
پاسخ به  ♡ روا ♡
29 روز قبل

ارسلان که ساینا رو دوست نداره که میگی فراموشش کنه

♡ روا ♡
♡ روا ♡
پاسخ به  اشک
29 روز قبل

آخه اینقدر این رمان تو همه چمیدونم شاید نویسنده یهو گفت ارسلان با یه نگاه به عشقش هنوز بین خودش ساینا پی برد و ادامه ماجرا که امیدوارم اینجوری نباشه

خودم
خودم
پاسخ به  ♡ روا ♡
26 روز قبل

ساینا همون دوست دختر هاتف هستش که هاتف بخاطرش میخواداز ارسلان انتقام بگیره
فکر نکنم ارسلان بخوادش

رهگذر
رهگذر
30 روز قبل

ارسلان وحشی چرا اعتراف نمیکنه دلارای رو دوست داره

Zari
Zari
30 روز قبل

وقتی دیدم پارت قبل از یه هفته گذاشتی ذوق مرگ شدم

مارال:)
مارال:)
30 روز قبل

علیرضا جوووون بیبی کجاییی؟

Tina
Tina
پاسخ به  مارال:)
29 روز قبل

سرویس بهداشتی

مارال:)
مارال:)
30 روز قبل

این چه وضعه پارت گذاریه حداقل یکم بیشتر بنویس اینبار زودتر گذاشتی ولی خیلی کم بود!

اشک
اشک
30 روز قبل

ارسلان اصلا هم غیرت نداره براش هیچی مهم نیست فقط ادای غیرت دارا رو در میاره

...
...
30 روز قبل

🥺🥺🥺
چه قشنگ و بغضی بود🥺
دلم براشون سوخت

آخرین ویرایش 30 روز قبل توسط Bakakan

دسته‌ها

38
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x