سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 62 4.3 (137)

4 دیدگاه
      زمان از دستش در رفته بود   غرق تماشای او بود   زنی که شرعا و قانونا جایی در شناسنامه و زندگی ‌اش داشت و او برای رفیقش آن را لقمه میگرفت   شاید دیوانگی به حساب می آمد شاید اگر به گوش کسی میرسید صفت بی…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 61 4.3 (182)

5 دیدگاه
      صدای زنگ در و آمدن پیک مهلت آنکه جواب او را بدهد را نداده بود.   هر چند که بعد از آن هم سر میز شام همان که قصد باز کردن سر صحبت را داشت تماس سارا اجازه نداده بود   هاکان شامش را خورده نخورده رفته…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 60 4.4 (184)

9 دیدگاه
    مضحک بود   اگر به جاوید این را میگفت باور میکرد؟   هر چند که جاوید از شب عروسی تا به الان جواب تماس هایش را نداده بود   حتی پیام هایش در تلگرام و اینستاگرام را هم نخوانده بود.   از یادآوری جاوید و نصیحت هایش بغض…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 59 4.2 (191)

14 دیدگاه
    * * *   در اتاق را بسته بود مشغول تعویض لباس هایش بود و صدای هاکان همچنان می آمد   بیخیال نشده بود   داشت از وجنات رفیق عزیزش میگفت   فرحان ، مردی که طبق گفته‌های هاکان از آن دست مردهای بود که تمام وقتش صرف…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 58 4.3 (166)

6 دیدگاه
        نگاهش مات چهره جدی و خونسرد هاکان میماند   هیچ ردی از شوخی در چهره اش دیده نمیشد..   کاملا جدی گفته بود …   لبهایش تکان میخورد و اما پیش از برخاستن صوت از گلویش با پیچیدن دست هاکان دور بازویش و کشیدنش سمت به…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 57 4.5 (169)

1 دیدگاه
      لحظه ای بهت زده و حیران به او زل میزند   سپس به خود می آید و بی توجه به هاکان با بستن در ماشین و تکان دادن دستش برای یاسین سمت خانه می رود.   یاسین با تک بوقی راه می افتد و اوباز هم با…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 56 4.3 (207)

6 دیدگاه
        – کم و زیادش تفاوتی داره عزیزم؟   عزیزمش را از روی تمسخر گفته بود   مانلی هم متوجه آن بود   پوفی میکشد   در واقع هاکان راست میگفت   تعداد ادمهایی که در آن مهمانی حضور پیدا میکردندچه فرقی داشت مگر؟   اصل ماجرا…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 55 4.3 (183)

4 دیدگاه
      ده دقیقه ای از رفتن هاکان میگذشت و او هم چنان در خانه بود   استرس داشت   خجالت می کشید   تمام ده دقیقه در خانه دور خود قدم رو رفته   این مدت توانسته بود به بهترین شکل خود را از دید او مخفی کند…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 54 4.2 (144)

7 دیدگاه
    گر گرفته بود   گونه هایش سرخ بود و دیگر به چشمان او نگاه نمیکرد   داشت از خجالت میمیرد.   – برو صبحونه ات رو بخور میرسونمت .   گرفته جواب میدهد   -گرسنه نیستم ..   نگاه هاکان هنوز به آن گونه های رنگ گرفته بود…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 53 4.2 (164)

5 دیدگاه
        دستانش را درهم می پیچد   این یک وجب فاصله نزدیک میانشان و آن صدای بم و آرام مردانه ای که به گوشش میرسید داشت اذیتش میکرد   – با من قهری یا قدرت تکلمت رو از دست دادی؟   – قهر نیستم …   –…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 52 4.3 (169)

9 دیدگاه
        مغزش فرمان فرار میدهد باید غیب میشد آن هم به سرعت   همین که عزم برگشت به داخل اتاق را میکند هاکان بازویش را چنگ زده و مانع میشود   – کجا؟ بمون یه سلام و علیکی کنیم مانلی خانم ..   قلبش داشت تند و…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 51 4.3 (203)

8 دیدگاه
    * * *   یک هفته میشد که او جن بود و هاکان بسم الله   صبح ها تا رفتن او از اتاق بیرون نمی رفت   وقتی می آمد هم خودش را در اتاق می چپاند که حتی اتفاقی هم چشمش به او نیفتد   امروز صبح…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 50 4.3 (187)

5 دیدگاه
        چشم دزدید و هاکان با تامل نگاهش را از او گرفت   سوی سوفی برگشت و ادامه داد   – نگفتی خواهر فضوله …   – قهر کردین با هم؟   سوال سوفی بود   تمام دلیلی که به ذهنش میرسید همین بود .   هاکان…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 49 4.3 (172)

7 دیدگاه
        کیش و مات مانده بود   اگر هر وقت دیگری بود میتوانست این مسئله را به بهترین نحو ممکن جمع کند   اما حالا   به قدری از آن روبرویی گیج و پریشان بود که اصلا نمیدانست چه بگوید   لال شده زل زده بود به…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 48 4.5 (179)

9 دیدگاه
      با ضربه دوباره سوفی از جا بلند شد   نگاه حیرانی به اطراف انداخت و به زحمت صدا بالا برد   – الان میام   لباس هایش را از اطراف برداشت   مایوی وامانده را از تنش بیرون کشید و تک تک لباس هایش را پوشید  …