سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 21 4.5 (173)

3 دیدگاه
      نگاه برمیدارد   چه زود هم رسیده بود   چطور توانسته بود دل از قناری‌اش بکند؟   نفس عمیقی میکشد   مشکلی با سارا نداشت   تنها از آن دختر و رفتارهایش بدش می آمد   اگر با او برخوردی نداشت شاید از حرکت هاکان این چنین…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 20 4.4 (171)

3 دیدگاه
        از دیدن شماره او ابروهایش به هم نزدیک شد   گوشی را در کیف انداخت و آن را روی دوش کشید   عمرا اگر جواب میداد   – طلا جون   بلند صدا زد و طولی نکشید که سر و کله زن در درگاه آشپزخانه پیدا…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 19 4.4 (182)

13 دیدگاه
        نوبت آرایشگاه را مادر هاکان برایش گرفته بود در اصل خود هیچ دخالتی نداشت   همه چیز به خواست دیگران بود   ساعت ۷ صبح بود و یک ساعت دیگر هاکان به دنبالش می آمد   پشت میز نشسته بود و طلا هر چه دستش می…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 18 4.4 (151)

2 دیدگاه
        او به تایید سرتکان داد و زیر لب خوبه ای زمزمه کرد …   – چجوری حاضر شدی پیشنهاد هاکان رو قبول کنی   نگاهش به سمت سارا چرخید   لبخندی زد   – من پیشنهاد هاکان رو قبول نکردم..   جا خوردن سارا را متوجه…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 17 4.4 (165)

7 دیدگاه
        پس از رفتن جاوید دوش کوتاهی گرفت   پای میز آرایشش نشست و مشغول شد   کارهای پوستش را انجام داد ، خط چشمی که چشمانش را کشیده تر نشان میداد کشید و سپس رژ لب سرخش را به روی لبهایش زد   سبک کلاسیک آرایشش…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 16 4.5 (165)

3 دیدگاه
      * * *   – عمو …   نگاهش میخکوب چهره سرخ مرد بود   عمو جاویدش…   – فکر نمیکردم تا این حد احمق باشی مانلی   از لحن تند و خشمگین جاوید سر پایین انداخت و لب گزید   او بیش از آنچه فکرش را…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 15 4.4 (175)

6 دیدگاه
        انتخاب لباس عروس چندان طول نکشید   هاکان را به سمت مزون‌هایی رانده بود که مدتها قبل خود پا به آنها گذاشته بود   بارها آمده بود   بارها لباس عروس تن زده بود و در رویاهایش دست در دست کیارش وارد تالار شده بود  …
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 14 4.3 (173)

5 دیدگاه
        – حالا تو چرا دمغ شدی؟   نفس عمیقی کشید   نگاه برداشت از نیم رخ مرد پیش رویش و با مکثی طولانی لب زد   – کیارش نامزد سابقم بود …   تک ابروی مشکی رنگ مرد بالا پرید   – چرا بهم خورد؟  …
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 13 4.5 (181)

10 دیدگاه
        چشمانش گرد میشود از تعجب و در مقابل، لبخندِ روی لبهای هاکان عمق بیشتری میگیرد …   هر چند که گفته اش بخاطر حضور نوچه میرزا رضا در کنارشان بود اما چندان دروغ هم نگفته بود.   دخترک واقعا زیبا شده بود .   – خیلی…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 12 4.3 (198)

7 دیدگاه
        – وایسا ، حرف دارم باهات …   تمام وجودش پر از حرص و خشم بود   سر می چرخاند سمت مرد ایستاده پشت سرش و با صدایی لرز گرفته می توپد   – ولم کن..   کیارش اما کفری بود   باید حرف میزد  …
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 11 4.3 (175)

4 دیدگاه
        پا روی پا می اندازد ، نگاهش را به چشمان حیران مانلی میدهد و با لحنی جدی می گوید   – حاجی سرطان داره..   منظور از حاجی   حاج کمال بود؟   – با دکترش حرف زدم ، شرایطش طوری نیست که بتونن مانع پیشرفت…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 10 4.4 (179)

5 دیدگاه
      پس از چند لحظه سکوت میان جمع   حاج کمال مجلس را دست گرفت و شروع به صحبت کرد   از قراری که چندین سال پیش با میرزا رضا داشتند گفت و مشکلاتی که مانع آن شد   از کدورت و ناراحتی که به خاطر این مسئله…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 9 4.3 (162)

6 دیدگاه
        – چی شده؟   طلا دست روی بینی گذاشت   – هیش …آروم تر   گیج به او نگاه کرد   صدا پایین آورد و لب زد   – چی شده طلا جونم؟   طلا در حالی که استکان ها را روی میز چیده و دستمال…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 8 4.3 (157)

8 دیدگاه
    – پاشو در و باز کن دختر   سر به سمت پدربزرگش چرخاند   چشمی زیر لب گفت و از روی مبل برخاست   از خدایش بود که برای یک دقیقه هم که شده از این جمع خلاص شود   با بیرون آمدن از پذیرایی نفسی عمیق کشید…
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 7 4.3 (187)

9 دیدگاه
#پارت_هفتم   دست پیش برد و تلفن همراهش را برداشت   هیچ صحبتی با او نداشت   اگر تا خود صبح هم زنگ میزد جواب نمیداد   پس از قطع تماس،   وارد لیست مخاطبین شد و شماره کیارش را مسدود کرد.   باید سیم کارتش را عوض میکرد  …