صدای سکوت 23

1 دیدگاه
اتش را خاموش کردند و به سمت ماشین ها رفتند، باز هم نگاه های امین هدیه را راحت نمی گذاشت! اما چاره ای نبود…. کاوه به سمت ماشین خودش که…

صدای سکوت پارت ۲۲

5 دیدگاه
هدیه با لبخندی به کاوه آهنگ را تمام کرد نیما – به به عجب صدایی زوج خوبی هستید کاوه به هدیه چشمک زد وقتش بود که بازیشان را شروع کنند…

صدای سکوت پارت ۲۱

6 دیدگاه
پویا – کجا میری؟ هدیه حتی سرش را برنگرداند و سریع از در بیرون رفت. وقتی سوار ماشین کاوه شد نمی‌توانست چیزی بگوید کاوه- هدیه خوبی؟ رنگت پریده چرا؟ هدیه…

صدای سکوت پارت ۲۰

3 دیدگاه
-من با تو کار دارم هدیه -من مگه… پویا داد زد -خفه شو هدیه دیگه حرفی نزد، امیر هم کمی ترسیده بود اما به روی خودش نیاورد. پویا عصبی بود،کلافه…

صدای سکوت پارت ۱۹

8 دیدگاه
امیر جواب داد – چون اونم برای مامانش نگرانه‌. هدیه – باشه حالا بریم خونه دیگه؟ هدیه می توانست از نگاه پویا نگرانی،ناراحتی و خستگی را بفهمد اما نمی‌توانست جلوی…

صدای سکوت پارت ۱۸

بدون دیدگاه
“هدیه” رفتم و وارد اتاق مهمون شدم،واو عجب اتاقی ولی بوی سیگار میداد! ودف.. سیگار؟ رفتم پنجره رو باز کردم تا کمی از بوش کم بشه. تصمیم گرفتم برم و…

صدای سکوت پارت ۱۷

بدون دیدگاه
هدیه کمی خوشحال بود از اینکه قرار است در خانه پویا باشد و کمی هم ناراحت برای بی توجه ایه برادرش. انتظار داشت سپهر سفرش را کنسل کند اما او…

صدای سکوت پارت ۱۶

5 دیدگاه
-باشه فراموش کن مثل اینکا خاطره‌ی بدی بوده که انقدر به فکر فرو رفتی. -چی؟ آرسا لبخندی زد -هیچی بریم؟ -هوم؟ هدیه نگاهی به ظرفش کرد کی تمامش کرد؟ شیرینی…

صدای سکوت پارت ۱۵

بدون دیدگاه
ومم دستت درد نکنه -خواهش میکنم هدیه شروع کرد به خوردن بستنی اش -فالوده خیلی دوست داری نه؟ -قبلا اصلا دوست نداشتم اما الان دوست دارم -چیشد که علاقه مند…

صدای سکوت پارت ۱۴

بدون دیدگاه
میتونم آهنگ بزارم؟ نگاهش را از پنجره گرفت و به پسرک نگاه کرد -آره مشکلی ندارم بعد از کاوه این تنها پسری بود که برای آهنگ گذاشتن سوال می پرسید.…

صدای سکوت پارت ۱۳

بدون دیدگاه
هدیه در دلش حرص می‌خورد. کمی حسادت می‌کرد اما خودش نمی‌دانست -مرتیکه احمق عوضی آخه من چرا باید بفهمم این فاطمه کیه؟ تقصیر خودمه که پیشش خودمو کوچیک میکنم از…

صدای سکوت پارت ۱۲

بدون دیدگاه
در کنار هم با سکوت راه می‌رفتند که هدیه این سکوت را شکست -فاطمه کیه؟ پویا ایستاد. -فاطمه؟ هدیه رو به روی پویا قرار گرفت و در چشمانش نگاه کرد…

صدای سکوت پارت یازدهم

2 دیدگاه
سر کلاس بودیم و با سپهر کلاس داشتیم مثل همیشه با حوصله درس میداد اما من تمرکز نداشتم و دلشوره عجیبی به دلم افتاده بود، انگار که قراره یک اتفاق…

رمان صدای سکوت پارت 10

4 دیدگاه
    -اوف کوثر امروز خیلی روز سختی بود. اعصابم بهم ریخت کوثر-آره هدیه حالم داره بهم میخوره از این زندگی سیمین- چقدر غر میزنید اههه منم خسته شدم ولی…

صدای سکوت پارت نهم

3 دیدگاه
امروز خیلی بهترم و تصمیم گرفتم که برم دانشگاه خداروشکر هوشم خوب بود و همه درس ها رو بلد بودم. به ساعت نگاه کردم،وقت دارو های بابا بود. از اتاقم…