رمان صیغه استاد پارت 14
صورت مادرمو بوسیدم و گفتم دلم برات تنگ شده بود مامان خانوم با کلی زحمت مرخصی گرفتم امشب تا بیام با مامانم باشم نگاهی به صورتم انداخت و گفت _این چه رژیه که زدی؟ دختر خیلی پررنگه تو اون خونه زشته به خدا میگن این دختر حتما یه جوریه… لبخند زدم و گفتم مامان جان باز شروع نکن توی