رمان صیغه استاد پارت 8927 بهمن در 7:27 pm8 دیدگاه لبخند زدم و با مهري كه طي همين چند ساعت به دلم افتاده بود، جواب دادم: عاصي چيه؟! اين بچه ها همه شون نعمت خدائن. ياسمنم كه…
رمان صیغه استاد پارت 8815 آذر 14015 دیدگاه لبخندي روي لبام نشست و درست همون لحظه، صداي گريه دوتا از فرشته هاي بهشت بلند شد. رها كه مونده بود سمت كدومشون بره، نگاهي بهم…
رمان صیغه استاد پارت 875 آبان 140139 دیدگاه از سرويس بهداشتي خارج شدم و موهام و با كش خودم دم اسبي بستم. از توي كوله ام، ليپ گلاسي كه رنگ صورتي ملايم داشت بيرون آوردم و روي…
رمان صیغه استاد پارت 8615 شهریور 140132 دیدگاه سرش و بين دستاش گرفته بود و موهاي خوشگلش، اسير پنجه مردونه اش شده بود. سريع جلو رفتم و جلوش زانو زدم. مچ دستاش و توي دستام گرفتم…
رمان صیغه استاد پارت 8530 تیر 140146 دیدگاه به ترتيبي كه كنار هم وايساده بودن، شروع كرد به معرفي كردنشون. – اين خانما حنانه، رها و فرزانه هستن. منم لعيام البته اينجا بچه ها و دخترا…
رمان صیغه استاد پارت 8418 تیر 140120 دیدگاه دلم مي خواست تو شرايطي كه به خاطر منِ بي عرضه ي بي دست و پا قراره حرص بخورم اونجا نباشم. دلم مي خواست آب شم برم تو زمين…
رمان صیغه استاد پارت 8330 خرداد 140129 دیدگاه بگردم دور صدات كه اين طوري خسته است هامونم! حالا من بدون شنيدن صدات چه جوري زندگي كنم؟! در و باز كردم و داخل رفتم. روي تختش دراز كشيده…
رمان صیغه استاد پارت 8210 خرداد 140127 دیدگاه – اگه تو اين خونه كسي سليطه و تازه به دوران رسيده باشه شك نكن خود تويي كه فكر مي كني امثال ساغر كلفت تو و دختر فلجتن. مي…
رمان صیغه استاد پارت 8125 اردیبهشت 140123 دیدگاه با خنده برگشتم سمتش و خواستم حرفی بزنم که اجازه نداد و لبش و روی لبم گذاشت. خشک شدم! احتمالا هامون الان نمیدونست زن و مادر زنش توی حمومن؛…
رمان صیغه استاد پارت 808 اردیبهشت 140118 دیدگاه – مگه بهت ادب ياد ندادن كه در نمي زني مياي تو؟! نمي دونستم بايد چي كار كنم. پا دري جلوي اتاق كه رنگش سرمه اي بود، با شير…
رمان صیغه استاد پارت 793 فروردین 140133 دیدگاهبدنم از زمين جدا شد و حس مي كردم كسي داره تكونم ميده. دلم مي خواست از خواب وحشتناكي كه توش دوباره به خيانت متهم شده بودم و همه چيزم…
رمان صیغه استاد پارت 7813 اسفند 140037 دیدگاهتنم مثل كوره آتيش داغ بود و ترس تو عمق جونم ريشه كرده بود. بلوز آستين بلند و از تنم در آوردم و حالا با تاپ مشكي حس مي كردم…
رمان صیغه استاد پارت 7727 بهمن 140018 دیدگاهاختيار دستام دست خودم نبود كه پايين بيارمشون و نگاه از فرم لباش بگيرم. به جاش انگشت شستم و روي گونه اش كشيدم و دست مردونه اش استخوون دستم و…
رمان صیغه استاد پارت 761 بهمن 140033 دیدگاه– من كاري ندارم با اينكه اين دختره رو از كدوم جوب پيدا كردي كه الان سه متر زبون درآورده. وظيفه اش اينه كه كنيزيِ گيتي من و بكنه نه…
رمان صیغه استاد پارت 7513 دی 140025 دیدگاهسمت مبل بردتم و بدن يخ زده ام و روي مبل گذاشت. بهش فرصت ندادم از جاش تكون بخوره و سريع سرم و روي قلبش گذاشتم. آخ كه صداي قلبش…