رمان صیغه استاد پارت 8125 اردیبهشت در 9:09 pm13 دیدگاه با خنده برگشتم سمتش و خواستم حرفی بزنم که اجازه نداد و لبش و روی لبم گذاشت. خشک شدم! احتمالا هامون الان نمیدونست زن و مادر زنش توی حمومن؛…
رمان صیغه استاد پارت 808 اردیبهشت در 12:37 am16 دیدگاه – مگه بهت ادب ياد ندادن كه در نمي زني مياي تو؟! نمي دونستم بايد چي كار كنم. پا دري جلوي اتاق كه رنگش سرمه اي بود، با شير…
رمان صیغه استاد پارت 793 فروردین در 7:54 pm33 دیدگاهبدنم از زمين جدا شد و حس مي كردم كسي داره تكونم ميده. دلم مي خواست از خواب وحشتناكي كه توش دوباره به خيانت متهم شده بودم و همه چيزم…
رمان صیغه استاد پارت 7813 اسفند در 8:18 pm35 دیدگاهتنم مثل كوره آتيش داغ بود و ترس تو عمق جونم ريشه كرده بود. بلوز آستين بلند و از تنم در آوردم و حالا با تاپ مشكي حس مي كردم…
رمان صیغه استاد پارت 7727 بهمن در 7:57 pm18 دیدگاهاختيار دستام دست خودم نبود كه پايين بيارمشون و نگاه از فرم لباش بگيرم. به جاش انگشت شستم و روي گونه اش كشيدم و دست مردونه اش استخوون دستم و…
رمان صیغه استاد پارت 761 بهمن در 5:55 pm33 دیدگاه– من كاري ندارم با اينكه اين دختره رو از كدوم جوب پيدا كردي كه الان سه متر زبون درآورده. وظيفه اش اينه كه كنيزيِ گيتي من و بكنه نه…
رمان صیغه استاد پارت 7513 دی در 9:20 pm25 دیدگاهسمت مبل بردتم و بدن يخ زده ام و روي مبل گذاشت. بهش فرصت ندادم از جاش تكون بخوره و سريع سرم و روي قلبش گذاشتم. آخ كه صداي قلبش…
رمان صیغه استاد پارت 7430 آذر 140038 دیدگاهاز هامون دل کندم و داخل دفتر پرستاری رفتم و پرستاری صدا زدم تا به وضعیت هامون رسیدگی کنند. خودمم بدون توجه بهش به خونه رفتم؛ پس بود عذاداری برای…
رمان صیغه استاد پارت 739 آذر 140026 دیدگاه با تکون ریزی که پرستار به شونهام داد لبخند زدم و نگاهش کردم: – مرسی عزیزم! چشم حتما میرم میشه برم ببینمش؟! خواهش میکنم. به نشونه نه…
رمان صیغه استاد پارت 721 آذر 140022 دیدگاه با صدای شلیک گلوله نفس توی سینه ام حبس شد و هامون هم جا خورده حرفش و قطع کرد. همون موقع شیشه پنجره شکست؛ نمیدونم چه خبر بود؟ خسته…
رمان صیغه استاد پارت 7115 آبان 140026 دیدگاه لبخندی پهنی روی صورتم نشست و بلند شدم؛ سریع آب و جلوی هامون گرفتم و هامون که با صدای پام متوجه اومدنم شده بود سعی کرد بلند شه که…
رمان صیغه استاد پارت 709 آبان 140012 دیدگاه چند قدم با تلاش طی کردم و دست یکی از مردا که آماده فرود اومدن روی شکم هامون بود و گرفتم و با اشک داد زدم: – تورو جون…
رمان صیغه استاد پارت 692 آبان 140014 دیدگاه چشمای پر از اشک و ناتوانم تار میدید ولی دیدم نیشخند اون اشغال و! نیشخند علی و دیدم و باغم چشمام و بستم که صدای نکره اش به گوشم…
رمان صیغه استاد پارت 6821 مهر 140051 دیدگاه – چرا اومدی اینجا؟! نباید میاومدی نباید برای یه کصافت زندگیت و خطر مینداختی! نباید! از حرفای بی سر و تهش سر در نمیآوردم ولی دلیل…
رمان صیغه استاد پارت 6710 مهر 140033 دیدگاه خواستم سمت اتاق خودمون برم که گوشیم زنگ خورد خسته سمت گوشیم رفتم و خواستم جواب بدم که شماره ناشناس بود؛ برای همین کمی تردید داشتم که شماره ناشناس…