رمان عشق صوری پارت 257
لب گزیدم و آهسته گفتم: -شهراااام…آخه اینجا!؟ آب دهنش رو قورت داد.درست مثل کسی که یه چیز خوشمزه رو به روش باشه و نتونه از خیر مزه کردنش بگذره. مشخص بود قصد بیخیال شدن و سپردن این کار واسه زمان بهتری نداره. چونه ام رو بوسید و بعد هم گفت: -نمیتونم صبر کنم…