مدیترانه پارت51 سال پیشبدون دیدگاه به طرف وادیا که کنار آتیش ایستاد بود حرکت کردم… _چخبرا وادیا خانم دستم رو کشید و رفتیم چند قدم دور تر از آتیش… _وای…
مدیترانه پارت 41 سال پیش2 دیدگاه*چند هفته بعد* 「مهرسا」 دیگه خسته شدم… تو این چند هفته دور از جونم مثل خر کار کردم… غذا پختم، سالاد درست کردم، کف سالن تِی کشیدم، فقط کم مونده…
مدیترانه پارت 31 سال پیش1 دیدگاهخودم هم روی تخت دراز کشیدم و پتو رو کشیدم روم… ♤دلاسا♤ هِـــــی روزگار… خسته شدم دیگه… دو ماه گذشته… مهری رو ندیدم… دلم براش…
مدیترانه •پارت 21 سال پیش1 دیدگاهبین این همه خدمه فقط من بدبخت مجبورم کل کف این خونه ی بزرگ رو تمیز کنم… عجب غلطی کردماااا دوباره مشغول تِی کشیدن شدم… عههه این…
مدیترانه1 سال پیش1 دیدگاهروسیه، مسکو از بغلش بیرون آمد…. اشک صورت هردویشان را خیس کرده بود… دستش را روی گونه خواهرش گذاشت… _گریه نکن مهی، فقط چند ماهه وقتی پری…