رمان رئیس مغرور من پارت 28
9 دیدگاه
با صدای تقریبا عصبی پرسید: _اینجا چیکار میکنی!؟ _صدات داشت میومد داد میزدی ترسیدم اومدم ببینم چخبر شده! کلافه موهاش رو چنگ زد پی در پی داشت نفس عمیق میکشید انگار میخواست خودش رو کنترل کنه با صدای گرفته ای گفت: _چیزی نیست تلفن کاری بود کارام بهم ریخته مشکوک…