رمان ناسپاس پارت 26
چشمک زد و گفت: -کادو پیچش میکنم برات داش سامی…تا اینجایی نمیزارم بی لعبت تو تهرون سر کنی…هرجور شده واست پیداش میکنم میارمش دست بوست… ته مونده ی اون آب هندوونه رو خوردم و بعد لیوان خالی رو گذاشنمکنار و گفتم: -چشم چرونی نکن…شاید دختره کس و کارش باشه…ناموسش باش! خواهرش دخترش…بچه برادرش…بچه آبجیش تا اینو گفتمزد زیر خنده.هر