رمان ناسپاس پارت 18

0
(0)

 

خودم درهای قراضه ی حیاط رو باز کردم و موتورو بردم داخل.نه خبری از غلام بود نه شیرین نه حتی اون دختره عینکیه ساتو…!
حیاط این خونه قدیمی پلاسیده هم البته کم از اون دشتی که رفته بودم نداشت.
اینجاهم پر از دارو درخت و گیاه بود.
کلاه کاسکتم رو از روی سرم برداشتم و قدم زنان رفتم سمت ننجون که داشت به مرغ و جوجه ها دونه میداد.
تا صدای گام هام رو شنید سرش رو برگردوند سمتم.
رو صورت پیر اما مهربونش یه لبخند از ته دل نشست و دیگه حتی یادش رفت جوجه هاش رو دون و آب بده.
چرخید سمتم و گفت:

-سامی…ننه دورت بگرده…از صبح که رفتی چشم انتظارت بودم…هرچه قدرهم که از غلام میپرسیدم میگفت خبری ازت نداره …میگفت مونور که خریدی سوارش شد ی و د برو که رفتی…موتورت مبارکت باشه ننه ..پولاتو خرج نکن ننه.. چند صبای دیگه وقت زن گرفتنت…زنا مرد ولخرج نمیخوان…

خندیدم.گرچه من اگه تا آخرعمرمم ولخرجی میکردم باز ثروتم اونقدری بود که هفت نسل بعدم رو پوشش بدم اما ننجون همچنان جلوی خودش رو واسه گفتن این نصیحت ها نمیگرفت….
دستامو به کمر تکبه داوم و گفتم:

-میخوام چندتا سوال ارت بپرسم ننجون….

اومد سمتم و گفت:

-خیر باشه ننه!

اشاره کردم به تخت ها و کفتم:

-خیر و شرش رو نمیدونم.بریم اونجا بشینیم میگم براتون!

دستشو رو چشمش گذاشت و گفت:

-ای به چشم!

راه افتادیم سمت تخت و هردوهمونجا روبه روی هم نشستیم. ننجون که بساط سماورش گوشه ی تخت به راه بود یه استکان چایی برام ریخت و همزمان گفت:

-خب ننه ..بگو ببینم چی میخوای بگی!

دلم میخواست از سلدا برام بگه.دلم میخواست در مورد اون حرف بزنیم و چیزای بیشتری بدونیم …
دستی تو موهام کشیدم و گفتم:

-سلدا ننجون…میخوام راجب سلدا حرف بزنم

تا اسم سلدارو آوردم رفت تو عالم فکر و خیال و یه لبخمد هم روی صورت نشوند و گفت:

-هاااا….سلدا!

یه نگاه به چایی خوش رنگ و لعابی که برام ریخته بود انداختم و بعد گفتم:

-آخرین باری که سلدارو دیدم شب قبل از سفری بود که به ایتالیا داشتیم….قرار بود سه ماه اونجا بمونیم و بعداز زایمان مامان برگردیم….خاطرت هست!؟

سرش رو آهسته تکون داد.برای خودش هم یه استکان چایی ربخت و گفت:

-ها که خاطرم هست…اونقدر برام مشخصن که انگهر همین دیروز بود…

سرانگشتمو رو لبه ی استکان کشیدم و گفتم:

-اون روز قبل رفتن خودمم نمیدونستم این آخرین باریه که قراره سلدارو ببینم…همه جا تو فکرش بودم.حتی وقتی رُم بودیم هم فقط روزشماری میکردم برگردیم اما خب موندنمون طول کشید.اون زمان سلدا بود و خاله ناری زنده..
ولی چندماه بعدش وقتی برگشتیم نه خبری از سلدا بود نه خبری از خاله ناری …

اسم خاله ناری که به میون اومد آه بلندی کشید و گفت:

-هی روزگار….نارگل بیچاره بخت سیاهی داشت..
هفت روز از رفتن شما گذشته بود که برای سومین بار سکته کرد و در دم جون سپرد…ببچاره نشد که وصیتی هم بجا بزاره….ما به آقا خبر دادیم .حال مادرت خوب نبود و نمیتونست بیاد و اموراتو سپرد دست اژدرخان….ماهم نارگل رو خاک کردیم و مراسم کوچیک اما آبرومندی براش گرفتیم…
بیچاره تازه داشت از زندگیش لذت میبرد که قلبش یاری نکرد…
پزشکها بهش گفته بودن این قلب واسش قلب نمیشه عشق سلدا بود که سرپا نگهش میداشت…

کنجکاوتر از همیشه پرسیدم:

-بعدش چیشد ننه..از بعدش بگو…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
nody عکس های شخصیت بهار و کامران در رمان ازدواج اجباری 1626111507

رمان ازدواج اجباری 0 (0)

1 دیدگاه
  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش  
IMG ۲۰۲۱۰۹۲۶ ۱۴۵۶۴۵

دانلود رمان بی قرارم کن 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی…
IMG 20230127 013512 6312 scaled

دانلود رمان می تراود مهتاب 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و…
InShot ۲۰۲۳۰۲۰۹ ۱۸۳۹۲۰۰۷۰

دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه…
پروفایل عاشقانه بدون متن برای استوری 1 323x533 1

دانلود رمان مجنون تمام قصه ها به صورت pdf کامل از دل آن موسوی 5 (3)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیب‌ها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آن‌ها می‌شود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کم‌کم احساسی میان این دو نفر…
InShot ۲۰۲۳۰۱۳۰ ۱۵۲۸۲۵۳۰۴

دانلود رمان عاشک از الهام فتحی 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:     عاشک…. تقابل دو دین، دو فرهنگ، دو کشور، دو عرف، دو تفاوت، دو شخصیت و دو تا از خیلی چیزها که قراره منجر به ……..   عاشک، فارسی شده ی کلمه ی ترکی استانبولی aşk و به معنای عشق هست…در واقع می تونیم اسم…
InShot ۲۰۲۳۰۷۱۳ ۲۳۵۴۱۴۵۲۰

دانلود رمان کوئوکا pdf از رویا قاسمی 5 (1)

1 دیدگاه
  خلاصه رمان:   یه دختر شیطون همیشه خندون که تو خانواده پر خلافی زندگی می کنه که سر و کارشون با موادمخدره ولی خودش یه دانشجوی درسخونه که داره تلاش می‌کنه کسی از ماهیت خانواده اش خبردار نشه.. غافل از اینکه برادر دوست صمیمیش که یه آدم خشک و…
IMG 20210725 110243

دانلود رمان دلشوره 1 (1)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با…
IMG 20230128 233546 1042

دانلود رمان گوش ماهی pdf از مدیا خجسته 0 (0)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان :       داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر دارد ، شخصی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است،ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب، میان این…
InShot ۲۰۲۳۰۶۲۰ ۱۰۰۰۵۶۶۱۵

دانلود رمان مرد قد بلند pdf از دریا دلنواز 1 (1)

2 دیدگاه
  خلاصه رمان:         این داستان درباره ی زندگی دو تا خواهر دو قلوئه که به دلایلی جدا از پدر و مادرشون زندگی میکنند… یکیشون ارشد میخونه (رها) و اون یکی که ما باهاش کار داریم (آوا) لیسانسشو گرفته و دیگه درس نمیخونه و کار میکنه ……
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
........
........
1 سال قبل

یعنی خاک تو سره سامی ک بخواد با سلدا ازدواج کنه ک کل شهر تنشو دیدن

آنیسا
آنیسا
1 سال قبل

سلدا همون دختره هست ک همش میخواد بده و پسرا هم شماره میدن بهش همونه ؟

Fatak
Fatak
پاسخ به  آنیسا
1 سال قبل

آره

هدیه
هدیه
1 سال قبل

چرا انقدر کم

دیجی تلما😜
دیجی تلما😜
1 سال قبل

🙂

دسته‌ها

5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x