رمان بوسه بر گیسوی یار پارت آخر
54 دیدگاه
-من همه چیو میدونم اتابک! اون که نمیدونه تویی… اون که نمیخواد بدونه، تویی! اتابک با حرص بلند میشود و به سمت سونیا میرود. به طرز بد و تحقیر آمیزی شانهاش را میگیرد و با خشونت به سمت خود برمیگرداند: -بده بیاد فیلمو! بهادر رو به اتابک میکند…