IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 85 5 (2)

3 دیدگاه
      مامان زهره نگاه چپ چپی بهم کرد و گفت : چرا این کارا رو انجام می دی!؟ با این پسره بدبخت درست رفتار کن.. این همه دوستت داره چرا این همه اذیت می کنی.. اخم پررنگ شده ای کردم و گفتم : مامان اون باید تنبیه بشه…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 84 5 (1)

بدون دیدگاه
      بابا با یادآوری گذشته اخم پرنگ کرد و خودشو جلو کشیده.. _اسم اون عوضی رو نیار کاری نداره که دیپلم گرفتن فقط باید دوباره سال چهارم ر بخونی..   گفتنش برای بابا آسون بود ولی من دیگه ذوق و شوق برای درس خوندن نداشتم.. سرم رو به…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 83 5 (1)

1 دیدگاه
      بابا با یادآوری گذشته اخم پرنگ کرد و خودشو جلو کشیده.. _اسم اون عوضی رو نیار کاری نداره که دیپلم گرفتن فقط باید دوباره سال چهارم ر بخونی..   گفتنش برای بابا آسون بود ولی من دیگه ذوق و شوق برای درس خوندن نداشتم.. سرم رو به…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 82 5 (1)

1 دیدگاه
        جمشید بی حوصله چشم هاش روتوی حلقه چرخوند و از جاش بلند شد و بعد اروم شروع کرد به حرکت کردن.. حوصله نداشت می خواست ذهنی فکر کنه.. اینکه سارا رو باید چجوری از اونگ می گرفت..   سارا تنها کسی بود که براش مونده بود.کارموس…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 81 5 (1)

بدون دیدگاه
      جمشید نگاه عمیقی به سارا کرد انگشتش رو نوازش بار روی پوست صورت سارا کشید.. سارا کمی خودش رو جمع کرد خودم رو کشیدم جلو با اخم های تو هم رفته بهش نگاه کردم. جمشید محو سارا بود همینطور داشتیم بهش نگاه می کردیم مامان هم عین…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 80 5 (1)

2 دیدگاه
      _برای چی دخترم اینو می گی تو که کاری نکردی اروم خندیدم : بگو می بخشی یانه.. خودش رو کشید جلو و پیشونیم رو بوسید :اره گل پاک من چرا نبخشم!؟؟ لبخندی زدم و خودم رو کشیدم جلو و گرفتمش توی بغلم   _خیلی دوستت دارم سمانه…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 79 5 (1)

2 دیدگاه
  بالا سر قبر الینا وایسادم دومین نفری که برام عزیز بود توی این قبرستون خاک شده بود باورم نمیشد اشک از چشم هام شروع کرد به اومدن… کنار خاک نشستم و شروع کردم به گریه کردن مرگ الینا برام قابل باور نبود انگار یه مرگ تصنعی باشه الینای من…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 78 5 (1)

4 دیدگاه
  _چون نمی تونن درست نفس بکشن بابا دپرس شد _خوشحال شدم نوه دار شدم ها زدم روی شونه اش و گفتم : نوه دار شدی بابا فقط باید صبر کنی. ارش با یه مشت وسیله اومد داخل بهش مل ندادم ازش قشنگ شکار بودم دلم می خواست یه جا…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 77 5 (1)

بدون دیدگاه
  چشم هام رو گذاشتم روی هم دیگه و باشه ای گفتم مامان لبخندی زد دستی به پشت کمرم گذاشت و منو به جلو روند.. _برو پسرم عروست رو حجله نشین نذار….سرم رو تکون دادم و باشه ای گفتم… مامان منو تا در اتاق همراهی کرد برگشتم با چشم غره…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 76 5 (1)

5 دیدگاه
  نگاه اونگ سمتم کشیده شد اول تعجب کرد بعد چهار روز دست از اون قهر کردن برداشتم تک ابرویی بالا انداخت و گفت: اشتی کردی ؟؟ مامان ستاره تعجب کرد با چشم های گرد شده گفت : مگه شما قهر بودین!؟ چشم غره ای برای اونگ برای این دهن…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 75 5 (1)

بدون دیدگاه
  خندید با ناباوری بهم نگاه کرد _ گفتم آره دوست دارم و باهات ازدواج می کنم.. منم دنبال همین بودم که بهت بگم دوست دارم.. ولی خجالت نمی گذشت که این حرف بزنم فکر می کردم که تو حسی بهم نداری.. دستش رو جلو آورد و آروم دستم رو…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 74 5 (1)

6 دیدگاه
  داشتم با چهار تا عکس حرف می زدم!؟ حتما دیوونه شده بودم!؟ لبام روبه حالت خنده کش دادم.. _دیوونه شدم نبود شما منو دیوونه کرده حالا هم واقعا دارم دیوونه میشم از ،از دست دادن یکی که عاشقش شدم هم تازگی ها داره دیوونم می کنه.. خنده داره بازم…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 73 5 (1)

بدون دیدگاه
  ستاره خانم منو که دید چنگی به گونه‌اش زد و گفت : خدا مرگم بده دختر چرا اینجوری شدی رنگ رو نداری چی شده!؟ لبخند زوری زدم حتی بی دلیل این زن رو هم دوست داشتم.. داشت آمار کسانی که دوست داشتم اضافه میشد. این یعنی بد اگه ادامه…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 72 5 (1)

4 دیدگاه
  _نگران خودش هستم داره خودش رو نابود می کنه عمه داره خودش رو نابود می کنه وقتی یکی دوسش نداره چرا اون خودش رو دوست داشته باشه!؟ چراااا!؟ اون رفته پی زندگیش منم می خوام کمک این دختر کنم نمیشه نمی خواد چرا!! من دوسش دارم نفسی بیرون دادم…
IMG 20220419 212415 856

رمان تاوان دل پارت 71 5 (1)

بدون دیدگاه
  راست می گفت من می ترسیدم من دوسش داشتم ولی از این حس هم می ترسیدم.. نباید دیگه بهش امون می دادم یبار بهم زد حال زده بود دیگه اجازه نمی دادم.. اخم هام رو کشیدم توی هم دیگه دستم رو از زیر دست سمانه در اوردم و گفتم…