رمان تاوان پارت 10
ترسیدم از حرفش و با لکنت پرسیدم _تیزی؟؟؟ _دوست داری بیهوشت کنم تو اتاق استرلیزه بکشمش بیرون نازنازم؟؟ خندش جمع شد وقتی ترس و تو چشمام دید _نترس طوریت نمیشه من بلدم کجا بزنم واقعا جون خودم مهم بود؟؟ نمیدونم…… اصلا به درک اصلا هر چی شد