رمان جزر و مد Archives - صفحه 4 از 5 - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان جزر و مد

رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 16

      _من……اول چایی میخورم زحمت نکشید     رنگ نگاهش عوض شد این زن پر از غمه میخنده ولی یه دفعه حالت صورتش عوض میشه این یعنی افسرده اس     _حاجی ام اول چایی میخورد     حیف تو…..چطوری میشه اون مردو دوست داشت؟ حالم گرفته شد……این عادت مسخره رو ترک کنم بهتر از اینه بگن شبیه

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 15

      هرچند به من ربطی نداره برگشتم اتاق درسته از دست مامان حسابی کفری بودم وباهاش دعوا کردم ولی با شنیدن صداش حالم بهتر شده بود و تازه به اتاق بزرگی که بهم دادن دقت کردم     یه میز آرایش خوشگل ،ست تخت یه دست مبل راحتی هم رنگ پرده پایین اتاق نزدیک به بالکن که با

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 14

      _فقط حواستو نمیخوام باهاش مثل بقیه رفتار کن با احترام و متانت همیشگیت همونجوری که منو حاجی تربیتت کردیم همونجوری که هر چی بابات مارو شرمنده میکرد تو روسفیدمون میکنی……     آخ که این مادر من چقدر زیرکانه داره منو به آرامش دعوت میکنه در مقابل اون چون میدونه از چی بدم میاد…….پدر     موجودی

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 13

      وایساد سر جاش     _خستم حاج خانوم…..هم اینکه انگار آقا محمد طاها دوست ندارن باهاشون سر یه میز بشینم…..     چی گفت؟؟چشمای مادر یه لحظه رو صورتم نشست حرصم رفت و شرمندگی اومد فقط به خاطره غم نگاهش هیچی نگفت ،دستاشو گرفت و رفتن سمت پله ها     _شما نرید پله ها اذیتتون میکنه

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 12

      ابدا دلم براش نمیسوخت برعکس شاید لذتم میبردم از عصبانیتش شاید آرومم میکرد شاید داغ عمو رو برام کم میکرد و دلم خنک میشد…..نمیدونم ولی برام مهمم نبود     وارد شدم و کفشامُ با صندلم عوض کردم چند دقیقه مکث کردم تا بالاخره اومد صورتشو پاک کرده بود و دنبالم راه افتاد     به سالن

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 11

      _ما گدا نیستییییم     صدای یه زنی از دور اومد   _محمد طاها کیه مامان جان؟     _هیچکس مادر……اومدن برای کمک 》”     پشت پلکم سوخت ولی به زور اَشکامو نگه داشتم تا نریزه     محمدطاها&     رسیدم به در ساختمون و خواستم برم داخل که یه لحظه پشت سرمو نگاه کردم

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 10

      _از قصد نبود من اصلا ندیدم…..باور کن     بازم نگام نکرد واااای حتما فکر میکنه دارم خودمو بهش قالب میکنم پسره ی از خود مچکر     خداروشکر فرود اومدنی حواسم بود و دستامو تو هم قلاب کردم تا سمت اون نرم خیلی بد و وحشتناک بود برام هیچی حس نمیکنی ولی همینکه میگه میخوایم فرود

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 9

      کوتاه نگاهم کرد و بعد به ساعتش منم چیزی بهش نگفتم ،بیشتر از این حوصله ی بحث کردن باهاشو ندارم   _چند ساعت دیگه پرواز داریم     یاد حرفش تو بیمارستان افتادم که گفت دوتا بلیط بگیره تنها نیست   _از اول میدونستی باهات میام مگه نه؟چی به مامانم گفتی؟     _فقط راجع به یه

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 8

    _فعلا که خیلی به موقع اومدن   _مامان از صبح تا حالا سرم داره میترکه الانم یه ساعته منو سرپا نگه داشتی هی برو برو میدونی حرف زور تو کتم نمیره پس ول کن این قضیه رو   _زور کدومه؟ تا الان من بزرگت کردم چون بچه ی مردی بودی که دوسش داشتم و نمیخواستم پیش پدربزرگت باشی

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 7

    اصلا اینجوری بهتره، این که حرف نمیزنه و منم کلا باهاش معذبم تازه اصلا حقشم هست اون همه بالا حرصم داد با روزه ی سکوتش اینم تلافیش   هنوزم چشماش رو من بود که من بی تفاوت نگاهمو دادم به بیرون   راه افتاد و هیچی نگفتیم تا رسیدیم خونه بی حرف فقط یه تشکر کردم و پیاده

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 6

    جوابمو نداد……حتی روشو برنگردوند   _مادرم کجاست؟   بازم هیچی نگفت….نکنه بلایی سرش اومده   ترسیدم و خواستم از روی تخت بلند شم و برم بیرون خودم بگردم دنبالش که تا نیم خیز شدم سرگیجه ی بدی گرفتم و مجبور شدم دوباره دراز بکشم   که همون موقع دکتر اومد و از گوشه ی چشم دیدم داره میاد

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 5

        _فقط تا امشب وقت داری پول حلال دربیاری چون فردا صبح که از مادرت شکایت کردم باید تو دادسرا دنبال کاراش باشی……   گفت و سمت در چرخید و من گیج شده از حرفش نفهمیدم چطور ازش جلو زدم و دری که نیم باز بود محکم بستم و بهش تکیه دادم   الان دقیقا تو فاصله

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 4

      صداش رو هم باید به جذابیتش اضافه کنم بم و مردونه ولی ای کاش به جای این ظاهر همه چیز تموم باطنش درست میشد و یه ذره شعور داشت و حداقل یه سلام میداد…..   دست از آنالیزش برداشتم و جدی شدم حتما اینم اومده تا حرفای مادربزرگش رو بزنه و راضیم کنه واینجاست که میگن خدا

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 3

        _مامان…..من یه تار موی سفید تو رو به کل اِهِن و تولوپ اون جماعت نمیدم که از ترس اینکه نکنه ثروتشون کم بشه و آبروشون بره که پسرشون یه زندگی پنهانی داشته حتی به عروس و نوه شون یه سقف بالاسر ندادن که گیر منوچهر نیوفتیم   بغلش کردم و گونشو محکم بوسیدم   _الانم الکی

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 2

    به مامان من گفت عروس؟؟؟ چقدر مسخره دیگه خیلی حرصم دراومد   _نمیخوام حاج خانوم   _حداقل بگو مادربزرگ   تو چشماش زل زدم و با جدیت گفتم   _ببخشید……عادت ندارم   من اصولا دختر آرومی ام وتا وقتی لازم نباشه تندی نمیکنم ولی نمیدونم چرا انقدر جلوی این زن جسارت داشتم   ازم رو گرفت و مامان

ادامه مطلب ...