۰۶ ۲۶ ۱۷.۲۰.۲۰

رمان در پناه آهیر پارت ۱۷ 2.7 (3)

40 دیدگاه
میدونستم که منظورش سالار و زنشه.. آهیر طوری خودشو مدیون سالار میدونست که هر کاری بخاطرش میکرد.. _وضع مالی زن سالار خوب نیست؟.. فقیرن؟ _نه فقیر نیستن.. سالار تو زندون کار میکنه و خرج زن و بچه ش رو میده.. البته دخترش که مدتیه ازدواج کرده و رفته.. فرحناز خانم…
۰۷ ۱۳ ۱۶.۳۸.۲۲

رمان در پناه آهیر پارت ۱۶ 3.8 (5)

28 دیدگاه
روی کاناپه دراز کشیده بودم و هنوز هنگ بودم که دیدم آهیر همراه مسعود از در اومد تو! پریشون و اخمو بود و با گردوندن چشماش توی جمع احتمالا دنبال من میگشت.. چرا سرعت خون توی رگام بیشتر شد نمیدونم!.. چرا دلم خواست بلند بشم و بدوم سمتش.. ولی نمیشد،…
۰۶ ۱۴ ۱۸.۲۶.۰۵

رمان در پناه آهیر پارت ۱۵ 4.3 (4)

66 دیدگاه
………………………….. ساعت ۱۰ بود ولی من نمیتونستم از رختخوابم جدا بشم.. شب گذشته بعد از اصرارهای مادرم که میخوام خونه ت رو ببینم، دعوتشون کرده بودیم برای شام و مامان و بابام اومده بودن خونمون.. صبحش آهیر گفت که بریم خرید کنیم و من اصرار کردم که بزاره من خودم…
Screenshot ۲۰۲۱۰۵۲۹ ۱۰۲۷۵۲ WhatsApp

رمان در پناه آهیر پارت ۱۴ 3.8 (5)

84 دیدگاه
…………………………………. با یه چای لیوانی و دو تا از شیرینی های گردویی دارچینی که آهیر خریده بود، لم داده بودم روی مبل و داشتم اینستاگردی میکردم.. اول از همه پیج آهیر رو چک میکردم و نمیدونستم از کی این عادت رو پیدا کرده بودم.. طبق معمول پست و استوری جدیدی…
1622810529841 1

رمان در پناه آهیر پارت ۱۳ 2.8 (4)

74 دیدگاه
شب تابستونی خنک و هوای دلچسبی بود.. من و آهیر روی چمن های یه پارک خلوت و تاریک، کنار هم، خونین و مالین، دراز کشیده بودیم و آسمون پر از ستاره رو نگاه میکردیم.. حسابی کتک خورده بودیم ولی بیشتر زده بودیم و کیفمون کوک بود.. _آهیر.. بنظرت آدم فضایی…
۱۹۱۲۰۹

رمان در پناه آهیر پارت ۱۲ 3.3 (3)

41 دیدگاه
…………………………… عصر بود و آهیر برای تدریس خصوصی رفته بود خونه ی یکی از شاگرداش و منم داشتم حاضر میشدم که با نغمه و رضا برم بیرون.. مانتوم دستم بود که در زدن و من از آیفون مادر آهیر رو دیدم.. اولین بار بود که میومد و مانتومو انداختم تو…
۰۶ ۳۰ ۱۶.۱۱.۴۲

رمان در پناه آهیر پارت ۱۱ 5 (2)

43 دیدگاه
موهاش هم خیس بود و یه طره ش چسبیده بود به پیشونیش.. ناخودآگاه دست بردم و موشو از پیشونیش زدم عقب.. خیره بود تو چشمام و من آب دهنمو قورت دادم.. هم دلم میخواست تو اون حال بمونیم هم دلم میخواست از بغلش جدا بشم و فرار کنم.. فرار کنم…
۰۶ ۲۷ ۱۷.۳۲.۳۱

رمان در پناه آهیر پارت ۱۰ 4 (4)

34 دیدگاه
_این به درخت میگن مونا.. ایشون افرا هستن، همخونه و رفیق من و منو با تنش هول داد و گفت بریم بشینیم.. چند تا از پسرا باهام دست دادن و دستشونو محکم و پسرونه فشردم که دوتاشون با تعجب نگام کردن.. نشستیم تو جمع دوستاشون و یلدا یه طرف آهیر…
۰۶ ۲۶ ۱۷.۲۰.۲۰

رمان در پناه آهیر پارت ۹ 5 (2)

42 دیدگاه
تا صبح به زندگی آهیر فکر کرده بودم و خوب نخوابیده بودم.. زودتر از اون بیدار شدم و برای اولین بار براش صبحونه درست کردم.. نون و پنیر گذاشتم روی میز.. چیز دیگه ای تو یخچال نبود و نمیزاشت من با پول خودم خرید کنم.. دوش گرفته بود و وقتی…
۰۶ ۲۴ ۰۲.۵۲.۰۴

رمان در پناه آهیر پارت ۸ 1.5 (2)

56 دیدگاه
_ببین برات سیب زمینی پختم که گشنه نمونی.. قدرمو نمیدونی بلند شد و روی تخت نشست و گفت _اشک اومد تو چشام با این حرکتت _مسخره میکنی بیشور؟.. بگیر بخور سیب زمینی هارو خورد و گفت _خوب بود.. معده مو اذیت نکرد _نوشابه رو هم باید ترک کنی.. معده ت…
۰۶ ۲۳ ۱۵.۴۹.۳۱ 1

رمان در پناه آهیر پارت ۷ 3.3 (3)

52 دیدگاه
_معلومه که نه.. فقط کنجکاو شدم بدونم چرا بی پولی میکشی و نمیری دزدی _لابد لازم نیست که نرفتم دزدی.. هر وقت لازم شد میرم رفت تو آشپزخونه و یه نوشابه برداشت و منم پرت شدم روی مبل.. گفتم _چرا از بابات نمیگیری؟.. بابات که خیلی خرپوله _من یه قرونم…
۰۶ ۱۹ ۱۶.۳۱.۵۳

رمان در پناه آهیر پارت ۶ 5 (2)

98 دیدگاه
_پدر و مادرت مواظبت نبودن؟ دلم گرفت از یادآوری اینکه من از بچگی بی پناه بودم و تو تنهایی هام ترسیدم و آخرشم کسی نیومد بغلم کنه و بگه افرا نترس من اینجام.. من هستم.. من مواظبتم.. و کم کم یاد گرفتم که منتظر دستی و پناهی نباشم.. _نه.. اونا…
۰۶ ۱۷ ۱۴.۰۱.۱۴

رمان در پناه آهیر پارت ۵ 1 (1)

29 دیدگاه
برای دومین بار اومدن خونمون و اینبار به قصد شیرینی خوردن و بله برون و تعیین روز عقد بود.. وقتی آهیر گفت که میخواد با من خصوصی حرف بزنه بازم رفتیم تو اتاقم و بهم گفت که امیدوارم خوب فکر کرده باشی چون دیگه راه برگشتی نیست.. گفتم فکرامو کردم…
۰۶ ۱۴ ۱۸.۲۶.۰۵

رمان در پناه آهیر پارت ۴ 5 (1)

71 دیدگاه
ولی این.. این که آهیر بود !.. آهیر امانی !!! سینی چای از دستم افتاد و سه استکان چای ریخت روی پاها و شلوار آهیر !.. آخ خفه ای گفت و از جاش بلند شد و صدای وای چی شدی پسرم مامانمو شنیدم که اومده بود گند دخترشو تمیز کنه،…
۰۶ ۱۱ ۱۶.۵۱.۳۹ 1

در پناه آهیر پارت ۳ 5 (2)

43 دیدگاه
۵ _مادر من وقتی یه نفر از لحاظ جسمی و روحی مشکل داره با جنسیتش، و اذیت میشه، چرا باید از امکانات پزشکی استفاده نکنه و طوری که میخواد زندگی نکنه؟ _این حرفا تو کت من نمیره افرا.. خودش هر غلطی میخواد بکنه ولی بچه ی منو از راه بدر…