رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت آخر
_ وقتی لی لی داشت با خاویر صحبت میکرد حرفاشونو شنیدم… اون گفت که یه خون آشام گازش گرفته و از خونشو خورده. _ خوب؟ _ گفت که دردش اومده و مثل سوزن سوزن شدن پوستش بوده واینکه اون حسو دوست نداشته… من نمیخوام توهم مثل لی لی دردت بیاد! دستهاشو محکم دور تنم پیچید و سرمو روی سینه