Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت آخر 3 (5)

38 دیدگاه
  _ وقتی لی لی داشت با خاویر صحبت میکرد حرفاشونو شنیدم… اون گفت که یه خون آشام گازش گرفته و از خونشو خورده. _ خوب؟ _ گفت که دردش اومده و مثل سوزن سوزن شدن پوستش بوده واینکه اون حسو دوست نداشته… من نمیخوام توهم مثل لی لی دردت…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 25 5 (2)

1 دیدگاه
  _ نمیدونم شاید بتونیم چند تا چیز از توی کتاب ها پیدا کنیم. مگه نه که همیشه با یکم گشتن و تلاش چیزی روکه دنبالشی از توی کتابها پیدا میکنی؟ به دپرس شدن یهویی صورت سیدنی توجهی نکردیم. تنفر اون از کتاب و هرچیزی توی این مایه ها از…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 24 4.5 (4)

3 دیدگاه
  سیدنی در جواب رین دستی پشت گردنش کشید و گفت: _ من هنوز نمیدونم چه کمکی از دست من بر میاد. اون کسی که باید دروازه رو باز کنه تویی و فکرنکنم من بتونم توی این کاربهت کمکی بکنم! _ شاید… اما برای بعدش به کمکت احتیاج دارم! _…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 23 5 (2)

2 دیدگاه
  از این‌که اینم یه چیز مشترک و فقط بین ما دوتاست، وجودم سرشار از لذت شد! قبل‌از این‌که چیزی بگم دستم رو گرفت و گفت: _ باید یه چیزی رو نشونت بدم. واقعاً نمی‌دونم چرا قبلاً همچین کاری نکردم. اما احساس می‌کنم الآن باید بهت بگم. دستم رو توی…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 22 4.3 (3)

1 دیدگاه
  با رسیدن به در کلبه شیفت دادم و سری برای رونالد که مقابل کلبه‌ی کناری و روی یه میز و صندلی قدیمی با یکی از سنتورها درحال بازی آب و آتش بود، تکون دادم. می‌دونستم که این فقط ظاهر کاره و حواس اون تمام مدت به کلبه و درحال…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 21 5 (1)

2 دیدگاه
  روی تخته سنگی کنار رودخونه نشسته بودم و نگاهم بدون هیچ فکری خیره‌ی آب بود. تمام ذهنم رو قدرتی که همیشه آرزوش رو داشتم و حالا به دستش آورده بودم پُر کرده بود. بعداز رفتن “کارای” سعی کردم که خاطرات بیش‌تری از گذشته‌م رو به یاد بیارم و به…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 20 5 (2)

1 دیدگاه
  بدون باز کردن چشم‌هاش دستش رو به‌سمتم دراز کرد که سمتش رفتم و روی پاهاش نشستم. سرم رو روی شونه‌ش گذاشتم و منتظر شدم تا شروع کنه. _ تو یه بچه‌ی کاملاً سالم بودی. شاد بودی، بازی می‌کردی و می‌خندیدی. انرژیت تموم نشدنی بود! به این‌جای حرفش که رسید…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 19 5 (2)

1 دیدگاه
  _ اون دختره‌ی موذی هم باید بهم جواب پس بده که چطور خودش رو به بهانه‌ی دوست بهم چسبوند. _ باشه، خوشگلم. جواب اون رو هم که من نباید پس بدم. هوم! چه بوی خوبی می‌دی… بوی گل می‌دی. _ صابونی که برای حمام استفاده کردم از عصاره‌ی گل…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 18 3 (3)

5 دیدگاه
  شوکه شدنش از یکه‌ای که خورد و بند اومدن نفسش مشخص بود. می‌دونم که وقتی به وایپر هم رفتیم با همچین ماجرایی روبه‌رو شده بود. اما به‌نظر می‌رسه اون موقع شوک زخمی بودن من براش بیش‌تر بوده! به‌سمت مرکز نیم‌دایره‌ی بزرگی که با ستون‌های سنگی تاریخی و عظیم ساخته…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 17 2 (3)

3 دیدگاه
  _ می‌دونم خسته‌ای، اما باید راه بیفتیم. همین‌جوریش هم خیلی وقت تلف کردیم. با خستگی سری به تأیید تکون دادم اما قبل‌از برداشتن قدم اول روی هوا بلند شدم. جیغ خفه‌ای کشیدم و دستم رو محکم دور گردنش حلقه کردم. به چشم‌های شیطونش نگاه کردم و اعتراضی اسمش رو…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 16 5 (1)

1 دیدگاه
  هم زدم. بوی خیلی خوبی می‌داد و باعث ترشح بزاق دهنم شده بود. با تردید مقداری از آبگوشت رو مزه کردم و چشم‌هام رو از طعم لذیذش بستم! به محض تموم شدن غذام، رین یه کاسه‌ی جدید اما این‌بار پُر از چیزی مثل پاستا با تیکه‌های کلم‌بروکلی مقابلم گذاشتم.…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 15 5 (2)

2 دیدگاه
  دیگھ حرفی نزدم و با بیشترین سرعتی کھ میتونستم، بھسمت قصر دوئیدم. نمیخوام بیشتر از این سرما رو تحمل کنھ! کنار تخت ایستادم و بھ حرکت سریع دستھای زئوس نگاه کردم. مدام چندین ماده رو با ھم مخلوط میکرد و باز ھم مخلوط میکرد… بعداز مدتی ھمھ ی اون…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 14 5 (1)

بدون دیدگاه
  _کاملا ً درستھ! اما این درباره جفت ھای معمولی. نھ جفت یھ زاده ی خونِ اصیل بودن! باز ھم این کلمھ و سردرگمی من برای درک معنای اون! توی این ھفتھ اَخیر چندین بار این کلمھ رو از بین حرفھای بقیھ شنیدم. اما ھربار کھ میخواستم منظورشون رو از…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 13 4.5 (2)

6 دیدگاه
  _ھنوز خیلی از دستت بھ خاطر اینھمھ مخفی کاری ناراحتم. اما نمیخوام ھنوز چیزی رو برام توضیح بدی! نیاز دارم زمانی کھ حرف میزنیم کاملا ً سالم و قوی باشی چون بعید نیست اگھ چندتا مشت نصیبت بشھ! آروم خندیدم و تا جایی کھ زخمم اجازه میداد اون رو…
Screenshot ۲۰۲۲۰۵۰۴ ۲۳۵۳۰۶2

رمان زادهٔ خون جلد دوم پارت 12 5 (1)

3 دیدگاه
  جشنی برای بھ تعادل رسیدن ناردن و ھمپیمان شدن نژادھای مختلف اون بود. سیدنی: دیر کردی! یھ لحظھ فکر کردم نکنھ واقعا ً نخوای بیای. ھرچی کھ نباشھ این مراسم بھ افتخار تو و برای توئھ! _میدونی کھ اگھ لیا خستھ بود نمیومدم. خوب بودن اون برای من بھ…