رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت19 3.7 (3)

68 دیدگاه
💕📚 اشک از گوشه ی چشمام سر می خوره … قلبم میخواد از سینه بیاد بیرون..کی منو میفهمه؟ کی منو درک میکنه؟ کی میدونه من چی کشیدم… کی میدونه دارم چی می کشم؟ هیچکس… بخدا قسم هیچکس… صدای خشن و عصبی آرشام و از طبقه ی پایین می شنویم: –…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت18 4.3 (4)

22 دیدگاه
💕📚   _بخدا عاشقتم… همیشه بودم واست می میرم تو پاشو فقط! پرستار که میاد توی اتاق با دو دستام اشکام و پاک میکنم جلو میاد و نگران و مهربون میگه: _عزیز دلم تو که اینجوری از بین میری؛ چشماشو نگاه کن! لبمو گاز می گیرم که دستمو می کشه.…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت17 3 (2)

39 دیدگاه
💕📚 حس میکنم از وجودم آتیش زبونه میکشه، فکرم سمت هر اتفاقی میره ، فکرم میره و منو می کشه. آرشام جلو میاد نگرانی چشماش مصنوعی نیست دست مامانو می گیرم. و گور بابای آرشام که میدونم از این حال خرابم واسه ارتان عصبی میشه – مامان چیشده میگم، دارم…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت16 5 (2)

32 دیدگاه
💕📚 چشمای خسته پف کردمو باز میکنم از پنجره خیره ی بیرون میشم صبح شده و من هنوز توی اتاقم، از جا بلند میشم بدنم درد میکنه در و باز میکنم پام روی پاکت میره برش میدارم لباس خوابای دیشب… نیشخند میزنم و سمت سالن میرم صدای ارشام و از…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت15 3.7 (3)

15 دیدگاه
💕 #دل آرام سوال عمو نابودم میکنه   – واسه چی خودکشی کردی؟ دیگه طاقت ندارم، کم آوردم! دلم میخواد داد بزنم، بمیرم. ارشام جلو میاد و رو به عمو میگه: _یه شب دعوای شدیدی کردیم سر ارتان، بهش گفتم اگه اونو میخوای باشه می کشم کنار،گفتم ولی بدون عاشقتم……
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت14 1 (1)

13 دیدگاه
💕📚 از لب و بینیش خون میاد عقب میرم و تکیه میدم به دیوار… سر می خورم زمین داد میزنم: – خداااااااااا   #آرشام از جام بلند میشم… دلم تیر می کشه خون بینیمو با پشت دست پاک میکنم چشمامو نمیتونم درست باز کنم….سمتش میرم، فکر میکردم کل ماجرا رو…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت13 3 (2)

21 دیدگاه
💕📚 * آرتان * واقعیت مثل پتک می خوره توی سرم،معلقم. نشستم زمین و زل زدم به لبای نازگل… میگه و می میرم،میگه و تموم میشم، میگه و دنیا میرسه به تهش! – من نمیخواستم اینجوری حالتو بهم بریزم ولی خودمم بازی خوردم اونا جفتشون بازندگیمون بازی کردن، دلم نیومد…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت12 5 (1)

11 دیدگاه
💕📚 خون توی تنم یخ میزنه…خون سرد بودن و عادی بودن خیلی سخته… لبخند میزنم… جون میکنم: – چیشد؟ برمی گرده سمتم: – صدای چی بود؟ اب دهنم و سخت قورت میدم: – من صدایی نشنیدم! – چطور ممکنه؟ من شنیدم از همین اتاق! دستمو پشت کمرش میزارم و به…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت11 5 (1)

14 دیدگاه
💕📚 من نمیزارم عشقمو دلارام از من بگیره … ارشام مال منه ، بهم قول داده بود … ما قرار گذاشتیم اما … اما همش تقصیر دلارامه … گریه میکنم و دلم برای خودم میسوزه … با فکری که به سرم میزنه سریع بلند میشم و میرم سر کشو ……
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت10 5 (1)

16 دیدگاه
💕📚 * آرتااان * کلید می ندازم و وارد خونه ی ارشام میشم… سینم سنگینه … از بس سیگار کشیدم حس میکنم نفس که می کشم دود بیرون میزنه… کلید و پرت میکنم روی میز سالن… کتم و از تنم در میارم… حس خوبی ندارم… این روزا حس خوبی به…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت9 3 (2)

15 دیدگاه
💕📚   آب دهنم وقورت میدم… دهنم خشک و گس شده… راه های تنفسم بسته شده … قلبم جوری می زنه که انگار قرار سینه ام رو بشکافه و بیرون بیاد… نگاه خیره و منتظر ارتان حرف زدنو سخت تر می کنه… نمی تونم… نمیشه… چه طوری بگم کسی و…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت8 5 (2)

24 دیدگاه
💕📚 محکم تر فشارم مید و بیخ گوشم میگه: – بازم بگو! – پست بی معرفت! صورتم و قاب می گیره.. گوشه ی لبم میسوزه … – دیگه؟ هق میزنم: – زندگی مو داغون کردی! – من دوست دارم زبون نفهم! داد میزنم… لبم بیشتر میسوزه‌ _من ندارم… ندارم… ندا……
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو” 5 (2)

24 دیدگاه
    💔💔💔💔💔💔💔   🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤   💔💔💔💔💔💔💔   هستین  ؟؟؟ ؟؟ ؟ ؟  ؟ نیستین؟ ؟؟ ؟؟ بیاین ببینین چی آوردم 😂😂   بچم به این نازی 😂😂         👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻     آرشام دیوونه مون 😂😎     👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻  
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت7 5 (2)

9 دیدگاه
💕📚   -خدافظ چشمام و می بندم… داد می زنه : -همین دل ارام خدافظ؟ بعد اون همه با هم بودن فقط خدافظ؟ نگاش میکنم…. به خدا دوسش دارم….. -اره همین برو – پای کسی دیگه وسط؟ لال میشم… ساکت و صامت… دستم خشک میشه با خودش میخنده. -چطور ممکنه…
رمان سهم من از تو

رمان”ســهم من از تو”پارت6 5 (2)

22 دیدگاه
💕📚 ناباور نگام میکنه… اگه همین الان چشم از چشماش برندارم همه چی و میگم… لو میدم…. میگم کجا بودی اون موقعی که زیر دست و پای… چشمام و می بندم… میبندم تا خفه شم…. لرزش صداش… اتیشم میزنه _ تو این وضعیت شوخیم نمیشه کرد که بگم داری شوخی…