رمان چون عاشقت شدم Archives - رمان دونی

دسته‌بندی: رمان چون عاشقت شدم

چون عاشقت شدم پارت ۱۵

پارت ۱۵ بعد از خوردن شام کسری تمام وسایل و جمع کرد و با هم به سمت ویلا برگشتیم به محض اینکه داخل اتاقم رفتم کسری بدون اینکه اجازه بده لباسی بردارم منو با یه حوله به داخل حمام فرستاد تا دوش بگیرم. بعد از یه دوش حسابی حوله رو به دور خودم محکم کردم و از حمام بیرون اومدم.

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت ۱۴

پارت ۱۴ – به به عجب بو و برنگی، ببینم خانم چی پخته، دلم که ضعف رفت. کسری مشغول سرک کشیدن شدن و شروع کرد به، به-به، چه-چه کردن. گفتم: _ببخشید مواد زیادی داخل یخچال نبود اما گرسنگیو حق داری، برات چایی ریختم تا بخوری زود میزو می‌چینم. کسری گونه ام بوسیدو پشت میز نشست. با گفتن تشکر مشغول خوردن

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت ۱۳

پارت ۱۳ – خوبی عزیزم؟ _ اگر به این حال و روز بشه گفت خوب، آره خوبم. چی شد؟ – فشارد خیلی اومده بود پایین، و خدارو شکر به خیر گذشت. – باید از این به بعد به فکر خودت باشیو از خودت بیشتر مراقبت کنی! درست غذا بخوری! نه اینکه شام نخورده، ناشتا، قهوه ی غلیظ بخوری. ببین حالو

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت ۱۲

ویرایش پارت ۱۲ با هم به داخل آسانسور رفتیم. کسری شماره طبقه هفت رو زد. نگاه به اعداد طبقات انداختم. این برج کلا سیزده طبقه داره. – بانوی زیبای من به چی فکر می‌کنه؟ _ به تعداد طبقات نگاه می‌کردم. کسری من و در آغوشش کشید و بوسه ای نرم روی گونه ام کاشت. این بوسه برابر شد با ایستاده

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت ۱۱

پارت ۱۱ _ کسری! – جان دل کسری! خیلی-خیلی، ممنون! متاسفم، من… کسری کمی از من فاصله گرفت. دست هاشو روی شونه هام گذاشت و به چشم هام ذل زدو‌ گفت: – می‌دونم عزیزم اما من، تا زمانی که تو منو بشناسی، آمادگی شو پیدا کنی، میگم عاشقتم‌و دوستت دارم و این من هستم که باید از تو ممنون باشم.

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت ۱۰

پارت ۱۰ – جانان دلم، بریم که یک روز خوب منتظر ماست! کسری همون‌طور که دستشو دور شانه ام انداخته بود با هم، هم قدم به سمت ماشینش که رو به روی محضر پارک بود رفتیم. درو به روم باز کردو گفت: – بفرمایید جانان دل! _ ممنون آقا کسری دیگه دارین خجالتم می‌دین. صورت بشاش کسری جاشو به اخم

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت ۹

پارت ۹ به سالن کوچک خونمون که وصل به آشپزخونه، دوبلکس و در ورودی خروجی بود راهنمایی‌اش کردم. روی صندلی چیده شده کنار میز نهار خوری نشستم. اون مرد که هنوز نگاهش نکرده بودم هم به تابعیت از من نشست و گفت: – اول من شروع کنم یا شما؟ _ برای من فرقی نداره، من تنها می‌خوام یه چیز بگم.

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت ۸

پارت ۸ _ نه! با صدای داد خانم احسانی با وحشت از روی کاناپه بلند شدم و به سمت اتاقش دویدم. هنوز دستگیره رو لمس نکرده بودم که صدای شکستن چیزی و از داخل اتاقش شنیدم. درو باز کردم و به به طرف خانم احسانی رفتم. – خانم احسانی حالتون خوبه؟ انگار تازه متوجه حضور من شد یکدفعه سرش و

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت ۷

پارت ۷ برات یه خواستگار پیدا شده، پدرت همه چیزو از گذشته ات براش تعریف کرده، مرد بدون مخالفتی پذیرفته و گفته مشکلی نداره‌. _ تمومش کن مامان! – خودت خواستی بدونی الآنم مگه بده؟ یه خواستگار که توی موقعیت تو سخت پیدا میشه پا پیش گذاشته اون هم چی؟ یه مرد کامل پولدار و فهمیده که تمام شرایط تو

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت۶

پارت ۶ با باز کردن چشم‌هام، خودم و تو بیمارستان، زیر یک مشت لوله و سیم که بهم وصل بود دیدم. چشم چرخوندم، متوجه شدم تو اتاق آی سی یو بستری هستم. پرستاری که گام پوشیده بود با پوشه اطلاعات بیمار داخل شد. با دیدن چشم‌های بازم به طرفم پا تند کرد و زنگی که کنار تختم بود فشرد و

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت۵

پارت ۵ خانم خجسته سبب خیر شد. من بعد از مدت ها از لاکم بیرون اومدم و مشغول تمیز کاری شدم. خونه رو گند برداشته بود. هرجارو که می‌سابیدی باز جایی برای تمیز کردن و دستمال کشی پیدا می‌کردی. صبح، اول وقت به آقای دیباج تماس گرفتم و برای خونه یه لیست خرید سفارش دادم. به ساعت نکشیده، لیست خرید

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت۴

پارت ۴ بابا در جواب میلاد گفت: – هر چی بهت هیچی نمی‌گم دور برندار! دختر من هرچی که هست خائن نیست و من بهش اعتماد دارم. نمی‌خوای که اجباری نیست، ما دخترمون و می‌بریم تو هم برو برای کارهای طلاق. بابا مشغول بلند کردنم شد که سیامک به کمک بابا اومد و دست به دور کمرم انداخت. تا دستش

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت ۳

پارت ۳ با عصبانیت به طرف در خونه رفتم و پاکت خوراکی هارو برداشتم. به سمت پنجره رو به کوچه اصلی رفتم. پرده های حریر سبز رنگ و به کناری زدم و پنجره رو باز کردم. همزمان با خالی کردن محتوای داخل پاکت ها داد زدم و گفتم: _ ازت متنفرم! حالم از تو و حمایت هات به هم می‌خوره!

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت۲

باز هم کابوس، حتی تو خواب هم دست از سرم بر نمی‌داشتند. داشتم دیوونه می‌شدم. تو این یک سال کارم شده بود فکر کردن به گذشته و گریه. اون خاطرات لعنتی هم شده بود کابوس شب هام. خسته تر از همیشه از داخل تختم بیرون اومدم و به داخل سرویس بهداشتی رفتم. بعد از انجام کارم بدون اینکه به آینه

ادامه مطلب ...

چون عاشقت شدم پارت ۱

پارت ۱ – نبینم خانم خوشگلم ناراحت باشه؟ لبخندی به روی مردی که امشب برای همیشه مال من شده بود زدم و گفتم: _ من که ناراحت نیستم، فقط خسته ام. دوست دارم هرچه زودتر برسیم به خونه ی خودمون. میلاد با شنیدن جمله ام رنگ نگاهش شیطون شد و لبخند درشتی به روم زد و همونطور که رانندگی می‌کرد

ادامه مطلب ...