رمان یاکان پارت 3
سرم رو بالا گرفتم و به چشماش خیره شدم. – این شعر برای منه؟ عکس رو از دستم بیرون کشید. – برای همهی کس و کار منه! زبری دستش باعث شد نفس تو سینهم حبس بشه. نذاشتم عقب بکشه و دستش رو گرفتم. با انگشتام کف دست سردش رو نوازش کردم. – زخمات هنوز خوب نشده؟ نگاهش برق میزد.