رمان سکانس عاشقانه پارت 60
_ در پوسته خودم نمی گنجم ! … آیدا میخنده و باز مامان فتانه که صداش میاد : دوتاتون خل تشریف دارین … بس که ترشیدی رها باور نمیکنه … می خندم و آیدا اعتراض میکنه : زهره مار … میگم … امشب با آریا زود بیاین … خب ؟ … قراره خان داداشمم بیاد … باشه رها ؟ …